اوایل خیلی بهش حس داشتم
یعنی اوایل ازدواج
خیلی خوب و پر حرارت بود
اما مدتهاس خیلی سرده... خسته ام کرده
منم سرد کرده
چند وقت پیش بهش گفتم... گفتم تو منو سرد کردی... گفتم بی حسی تو ب منم منتقل شده. گفت ما الان که تو اقدامیم... من باهات رابطه دارم
گفتم اره اما فقط وقتی مجبوری!
گفتم منم سرد کردی منم بی، خیال شدم
گفت خیلی، از این حرفت ناراحت شدم گفت من همه تلاشم برا زندگیمه. سر کار میدووم برا زندگی. اما با خستگیم خودم زندگیمو خراب کردم. دوس ندارم ازم دور شی
گفتم خب خدا رو شکر درست شد
من قرار بود باردار شم نشدم تیروییدم هم مشکل پیدا کرده دارم کورتون میخورم. حالا که اقدام کنسله اونم سرد سرده... قشنگ منتظر میمونم ببینم کاری میکنه؟ رو روانمه رفتارش
حرف میزنه از اینور اونور بعدم راحت میگیره میخوابه!
من یبار جدا شدم چون همسرم سرد بود بهش حش نداشتم...
چه کنم برام مهمه رابطه!
الانم یه همسر سرد دیگه!!
انقدر عصبانیم از دستش که حد نداره...
شانسم ندارم
خودشم بهم میگه خوشم نمیاد تو بیای جلو تو رابطه... اینه که فقط موندم سرمو تو کدوم دیوار بکوبم. چون زندگیم سرد و بی روح شده