خانما من دوبار اسباب کشی کردم ولی هیچکس حتی برای کمک نیومد .تک و تنها با همسرم وقتی هم زایمان کردم مادرم تو بیمارستان منو ول کرد گفت مهمون دارم باید شام بذارم ابروم رفت مادرشوهرم جمع و جورم کرد تا برگشتم خونه . خانواده دوتامون هم تو یه شهر هستن .حالا باردارم .مادرم قبلا محل ... بهم نمیداد همیشه هم از طرف خانواده ام کمبود محبت داشتم بخاطر همینم سن کم ازدواج کردم .وقتی اسباب کشی کردم یکیشون نیومد وقتی زندگیم داشت از هم میپاشید فقط اذیتم میکردن و به همه گفتن این شوهرش فلانه و بهمانه .منم خدا بهم کمک کرد با کمک همسرم هر دوبار اسباب کشی کارامو کردم .حالا مادرم چند وقته دم به دقیقه زنگ میزنه .الکی .صبح یه بار ظهرم یه بار. هیچ حرفیم نداره .من مدتی با همسرم مشکل داشتم مجبور شدم خونه مادرم بمونه .پسرمو کتک زدن دو دقیقه میذاشتم خونشون سریع میگفت بیا بچتو جمع کن بچه من خیلی اروم بود ولی سرچیزای الکی بحث میکردن .وقتی با همسرم قهر بودم حتی ۱۰۰ تومن پول نداشتم برای بچم خوراکی بخرم بابام گفت من بهت پول نمیدم خودت برو کار کن.خیلی دلم شکست بالاخره خودم با همسرم حرف زدم باهم اشتی کردیم برگشتم سر زندگیم خداروشکر زندگیم بهتر از قبل .ولی حس میکنم باز مادرم قصد داره دخالت کنه .همش آمار میگیره شوهرت کجاست .ساعت فلان ناهار خوردین .چیکار کنم ؟
هی زنگ میزنه شوهرت چقدر پول داره ؟بچتو پارک ببر فلان کن بهمان کن چرا شوهرت بجا ۳۰۰ تومن میده ماشین میخره پولشو نمیده خونه بخره.قبلا مادرشوهرمم همینجوری بود همشم دخالت میکرد .از همسرم میپرسید زنت صبح ها صبحانه درست میکنه ؟شب ساعت چند میخوابی ؟زنت لاغر شده زنت چاق شده ؟زنت چه مواد غذایی میخوره !
خیلی اذیتم .البته من فقط گوش میدم رد میشم ولی خب گاهی اذیت میشم.