آخه امشب خونه مامانم بالاشتای مبل اورده بودپایین زیرش میوه پوست میکرد بعدمن وابجیم هرهفته یه روز میریم خونه مامانم تمیز میکنیم من باردارم وابجیمم بچه کوچیک داره واقعا سخته مونه بهش میگم عمه جان کارزشتیه زن داداشم میگه ازسروصداهای فلانی وفلانی که بهتره منم گفتم اگه قرارباشه کارای زشتش توجیه بشه روزبعدکارش بدترمیشه