منم شیش سالم بود مامانم رفت برازایمان😢عادت داشتم گوش مامانمو بگیرم بخوابم نبود خوابم نمیبرد اون شب تاصب الکی میگفتم دندونم درد مبکنه تو درمانگاها مبچرخوندنم 😢
هنوزم یادم میاداونشبو بااین ک کلی هوامو داشتم یجوری میشم😫
خب خاطره های خوبتون رو مرور کنید چرا اذیت میکنید خودتونو😞
یبارم با شوهرم دعوام شد میخواستم برم صوهرمم بچه رو گرفته بود که باهام نیاد.پسرم ضجه هایی میزد که دل ادم اب میشد آخرش ولش کرد دوید پیشم با هم رفتیم😢😢😢😢نمیتونم تصور کنم یه شب بدون اونا بخوابم😢چقدر مادر بودن سخته
من ۱ ماه بدون بچم میخوابم😢😢😢😢😢😢
پیش شوهرم
هیچکس حالمو درک نکرد
وقتی زایمان کردم تخت بغلیم ی خانمه بود بچش هم زردی داشت گفتن باید نگهش داریم ی دختر ۳ ساله تو حونه داشت یادمه این خانم فقط و فقط برای دخترش که تو خونه بود گریه میکرد اصلا حرف نمیزد آخرشم با رضایت شخصی خودش رفت خونه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
