2777
2789
عنوان

وقتی می بینی دلت غمگین......

693 بازدید | 12 پست

وقتی می بینی دلت غمگین است بدان دلخوشیهایت کم است

بنشین باران را تماشا کن

قهوه ات را در فنجان بریز،  میدانم

تمام دلخوشی ات همان فنجان قهوه است،  ، پس دلخوشیهایت کم نیستند

نگران نباش!


آتش به گلستان ز گل سوری به 

زن زشت وفادار ز صد حوری به

شیری که شکارش نبود روبه به

عمری که به تلخی گذرد کوته به 

💔دلم تنگ است و میدانم تو دیگر بر نمیگردی                بمانم هرچه خیره پشت این در بر نمیگردی                غریبی میکنم با قاب عکست ناامیدانه                      خودم هم کرده ام انگار باور بر نمیگردی ...

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

عالی بود ممنون

❤ قسم به اسم قشنگت که اوج احساس است که چشمهای تو مثل دو قطعه الماس است

❤خدا چه حوصله ای داشت وقت خلقت تو

چه کرد با دل من آن که خالق یاس است

❤پر است جام وجودت ز عشوه ای ساقی

خدای خالق ما منتهای احساس اس

💔دلم تنگ است و میدانم تو دیگر بر نمیگردی                بمانم هرچه خیره پشت این در بر نمیگردی                غریبی میکنم با قاب عکست ناامیدانه                      خودم هم کرده ام انگار باور بر نمیگردی ...

دخترها حواسشان هست …

خیلی خوب می دانندکه وقت دلتنگی باید کجا بروند و سرشان را بر شانه های امن چه کسی بگذارند…

از تک تک آرزوها

امیدها و ترسهایشان

با چه کسی حرف بزنند

و زیباترین خنده ها و مظلوم ترین نگاهشان را

برای چشم های چه کسی کنار بگذارند …

دختر ها حواسشان هست…

حواسشان هست به عطر دست های پدر

و دلشان غش می رودبرای نوازش های مردانه اش…

اصلا دوست دارند روزی صد بار صدایش کنند و "جان بابا" تحویل بگیرند …

دخترها

خوب می فهمند پدرهای عاشق را …


دختر ها بی دلیل "بابایی"نشده اند …!

تمامِ کودکی ام ، احساسِ "جودی ابوت" را داشتم ،

مدام حس می کردم جایی از جهان ، بابا لنگ درازِ عاشق و مهربانی دارم که یک روزی سر و کله اش پیدا خواهد شد ، از من مراقبت خواهد کرد و غم هایِ کودکانه ام را با یک عروسک و آغوشِ پدرانه ، خواهد شست .

مدام منتظر بودم تا با آمدنِ کسی ، دنیایم همانی شود که دلم می خواهد ،

کسی که مرا بفهمد و تفاوت هایِ عجیب و غریبِ مرا درک کند .

من نیمی از کودکی ام را با تصوراتِ شیرینِ سرزمین "نارنیا" و "عجایب" ، گذراندم .

گاهی آلیس می شدم و به سرزمینِ عجایب می رفتم و دنیایِ کوچکِ رنگی و رویاییِ خودم را می ساختم و گاهی از کمدِ اتاقم به شهرِ ناشناخته ی نارنیا می رفتم ، میان برف ها دراز می کشیدم و با درخت ها ، گوَزن ها و عقاب ها ، حرف می زدم .

همیشه جهانِ خیالیِ خودم را داشتم ، جهانی که مرا از واقعیت ، دور می کرد و به جایی می برد که آرزویِ همیشگی ام بود .

جایی که خلاءِ آرامش و زیباییِ دنیایِ واقعی را برایم پر می کرد ،

جایی که همه چیز ، ایده آل و آرام و بی دغدغه بود .

در انتظارِ تغییر بودم ، همیشه فکر می کردم آخرش قرار است همه مان تصاویرِ کارتُنیِ رنگی و زیبایی شویم و شاد و بی غم و کودکانه ،کنارِ هم زندگی کنیم ،

جایی که نه خبری از مرگ باشد ، نه ظلم ، نه بدی و بی انصافی ...

طول کشید تا فهمیدم چنین رویایِ زیبایی ، ممکن نیست ،

طول کشید تا فهمیدم دنیا همین است ، یک اجتماعِ نقیضین !

خوبی و بدی ، شادی و غم و تمام تناقضات را در دلش جا داده و چاره ای به جز کنار آمدن و سازگاری نیست .

طول کشید اما پذیرفتم نه سرزمینِ رویاییِ عجایب و نارنیا حقیقت دارد ، نه هیچ بابا لنگ درازی ، هیچ جایِ جهان ، برایِ موفقیت و خوشبختیِ من ، آستین بالا زده !

من بزرگ شده بودم و فهمیده بودم که تنها ناجیِ جهانم ، خودم هستم !

خودم هستم که می توانم به آرزوهایِ خیالی ام ، رنگِ واقعیت بپاشم و دنیایِ سیاه و سفید و تکراری ام را رنگی کنم .

خودم هستم که باید با سختی و تناقضاتِ دنیا بجنگم و بهترین ها را برایِ خودم بسازم .

فهمیدم این درد و سختی ها مرا نمی کُشد اما جسور تر می کند ،

من نخواهم شکست اما محکم تر خواهم شد !

به حرمتِ آرزوهای کودکی ام ، قوی بودن را یاد گرفتم و به خودم قول دادم پناهِ خودم باشم و چشم انتظارِ هیچ دستی نمانم .

من همان کودکِ خیالباف و بلند پروازِ سالهایِ دورم ،

اما قوی تر ،

اما جسور تر...

دخترها حواسشان هست … خیلی خوب می دانندکه وقت دلتنگی باید کجا بروند و سرشان را بر شانه های امن چه کس ...

د‌ل های ما که به هم نزدیک باشن

دیگر چه فرقی می کند

که کجای این جهان باشیم

دور باشیم یانزدیک

من از نزدیک بودن‌های دور می‌ترسم

💔دلم تنگ است و میدانم تو دیگر بر نمیگردی                بمانم هرچه خیره پشت این در بر نمیگردی                غریبی میکنم با قاب عکست ناامیدانه                      خودم هم کرده ام انگار باور بر نمیگردی ...
تمامِ کودکی ام ، احساسِ "جودی ابوت" را داشتم ، مدام حس می کردم جایی از جهان ، بابا لنگ درازِ عاشق و ...


سادگیم را

یک رنگیم را

به پای حماقتم نگذار

انتخاب کرده ام که ساده باشم

و دیگران را دور نزنم

وگرنه دروغ گفتن

و بدبودن و آزار و فریب دیگران

آسان ترین کار دنیاست

بلد بودن نمی خواهد

/////

💔دلم تنگ است و میدانم تو دیگر بر نمیگردی                بمانم هرچه خیره پشت این در بر نمیگردی                غریبی میکنم با قاب عکست ناامیدانه                      خودم هم کرده ام انگار باور بر نمیگردی ...
بسیاز زیبا  ودلنشین

سرگذشت من به زهر لحظه های تلخ آلودست ..

من به هر فرصت که یابم بر تو می تازم 

شادیت را با عذاب آلوده میسازم …!


💔دلم تنگ است و میدانم تو دیگر بر نمیگردی                بمانم هرچه خیره پشت این در بر نمیگردی                غریبی میکنم با قاب عکست ناامیدانه                      خودم هم کرده ام انگار باور بر نمیگردی ...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز