با همسرم رفته بودم بانک یهو یه پیرمرد گدا با لباسای کهنه و یه کیسه رو دوشش اومد دستشو جلوی شوهرم دراز کرد گفت کمک کن آقا، شوهرم یه هزاری داد بهش بعد رفت تو کل بانک یه دور زد من اون لحظه داشتم با کارمند بانک حرف میزدم یهو از پشت اومد دستشو گذاشت رو شونم با یه حالت نوازش کردن!!! شوهرم اون لحظه متوجه نشد، خودم با عصبانیت برگشتم سمتش ولی قیافه ی زارشو دیدم دلم سوخت تو دلم گفتم ولش کن شاید اشتباه کردم. خلاصه از بانک اومدیم بیرون و جلوی یه گل فروشی مونده بودیم داشتم قیمت میپرسیدم یه دفعه همون مرتیکه دوباره اومد این بار پرررررو دستشو کامل کشید رو پهلوم گفت خانوم کمک نمیکنی!!!!!!! یهو روی سگم اومد داد زدم گفتم یا بار مالیدی هیچی نگفتم بار اخرت باشه به زنای مردم دست میزنیا بیچاره شوهرم تازه فهمید قضیه چیه یقه ی عوضی رو گرفت گفت چه غلطی کردییییییی. بعد همه اومدن شوهرمو گرفتن گفتن آقا ول کن این بدبختو چیکار داری این که جون نداره و این حرفا. هیچی دیگه هزارتومن گرفت دوبارم منو مالید آخرسر هم همه طرفشو گرفتن که شوهرم چرا یقشو گرفته😐😐😐