بچه هاااا من بعد چنددددد سال دوستی (6 سال) دوست پسرم رفت درسشو تموم کرد رفت سربازی الانم رفته سر کار (4 ماهه) خانوادش (یه شهر دیگن) براش خونه گرفتن ، پدر من شرطش همین بود که منو شهر دیگه نبره خلاصه که کم کم می خوام بهخانوادم بکم می خوان بیان خواستگاری دارم از ترس و استرس سکته می کنم چجوری باید بگم به کی باید بگم هم می ترسم هم خجالت می کشم ، همشم فکر و خیال می کنم که مثلا نکنه بگن زوده و ... (من 25 سالمه اون 27) نمی دونماااا همش ترس دارم شما نظرتون جیه ؟ چجوری باید بگم به کی باید بگم ؟ از ابتدای دوستیمونم خانوادمون در جریان بودن و مشکلی ندارن (جز همون شرط بابام )
یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.
من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.
تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.
ووووای چطور بعضیا تا 10سال اون راه دور منکه نمیتونم😆
نمیخام تو دلت خالی کنم وای دختر دائم 8 سال با همسرش دوست تو یه شهر، الان زندگی جهنمه شوهر بیکار رفیق باز،... از آب در آمد، ایشاا... واس شما اوکیه باشه، چشات وا کن تا میتونی
خدارو شکر ، ایشالا همیشه شاد باشی ، خوش به حالت حالا برعکس من همش فکر می کنم خانوادم میگن هر چی دیر ...
منم اون روزا خیلی استرس داشتم.بیشتر استرسم بخاطر این بود که خانواده ی شوهرم رو من ایراد بذارن.ولی اون روزا گذشت.به خوشی هم گذشت.اصلا استرس نداشته باش عروس خانم.روز وصالتون نزدیکه.خوشبخت بشین🌹
ووووای چطور بعضیا تا 10سال اون راه دور منکه نمیتونم😆 نمیخام تو دلت خالی کنم وای دختر دائم 8 سال با ...
دختر دایی شما طرفش رو درست نشناخته یا از یه چیزایی چشم پوشی کرده و بی فکر رفته زیر یه سقف ، فرقی نداره تو یه شهر باشن یا نباشن ، اگر طرف حسابی یا نا حسابی باشه از اول تا آخر همونه
منم اون روزا خیلی استرس داشتم.بیشتر استرسم بخاطر این بود که خانواده ی شوهرم رو من ایراد بذارن.ولی او ...
وای مرسییییییی از این همه انرژی مثبتتتتتت من همه استرسم خانواده خودمن و نمی دونم باید چیکار کنم لامصب من تا میان حرف بزنم گریم میگیره نمی دونم چیکار کنم ، فوق العاده هم خجالتیم که چجوری باید اینو بیان کنم
مادر شوهر من خیلی باحال بود خواستگاری من شوهرم مادرش برای آشنایی از یه شهر دیگه اومدن قرار بود شب بیان اینا از ظهر اون روز تو شهر ما بودن شوهرم زنگ زد گفت مامانم میگه ما میریم پیتزا بخوریم تو هم بیا شب با هم میریم خاستگاری😂😂😂😂😂