از اولش بگم ک من تو زندگیم خیییییلی به اقا قمر بنی هاشم(ابوالفضل) اعتقاد دارم و ب واسطه ایشون خدا خیییلی از مشکلات زندگیمونو حل کرده
چندشب پیش داشتم گریه میکردم دلم گرفته بود بعد باخودم میگفتم یا ابوالفضل خودت ی پولی بده بهمون ک بقیه مشکلاتمونم حل کنیم از همون پولم به خیلی از کسایی ک نیاز دارن کمک کنیم همینجور تودلم میگفتم و گریه میکردم
همون شب با کلی ناراحتی خوابیدم خواب دیدم خونه مادرشوهرمیم من رو پشت بوم مادرشوهرم اینا شب تو تاریکی نشسته بودم و ی اقایی اومد کنارم ک مثل اخوند ها لباس پوشیده بود و عبا سفید سرش بود بهم گفت هرچی میخواهی بگو من اول از خواهرشوهرم گفتم ک دنبال کارمیگرده و پیدانمیکنه اون اقاهم ی برگه امضا کرد گفت اینو بده بهش بگو بره اینجاسرکار...بعدسرمو برگردوندم طرفش گفتم نمیخواهی از خودمو محمدرضا (شوهرمه)بشنویی گفت بگو بهم از محمدرضا خیییلی برام بگو منم شروع کردم گریه کردن و از مشکلاتمون گفتم. اون اقا دست کرد توجیبش ی دسته چک اورد بیرون ی مبلغ حیلی زیاد نوشت و گفت اینو بده به محمدرضا و بگو ک مشکلات و سختی های زندگیتون حل میشه منم بدو بدو از پله های پشت بوم اومدم پایین و چکو دادم شوهرم و گفتم اون اقا چیگفته ..شوهرم گفت من هرچی سختی کشیدم بخاطر زندگیمونه و راضی هستم ک سختی کشیدم و ب اینجارسیدیم باز من بدو بدو رفتم بالا رو پشت بوم ک بگم به اون اقا ک چکو دادم ب محمدرضا ولی اون اقا دیگه نبود.... یادمه مادرشوهر و شوهرمم رو حیاط بودن ولی نمیتونستن بیان رو پشت بوم ...و تو خواب بهم میگفتن این مرد ی ادم خیییییلی بزرگیه ک هرکس نمیتونه ببیندش یا باهاش حرف بزنه....
این از این خوابم
چندشب بعدشم خواب دیدم شوهرم داره ابگوشت امام حسینی نذری میده و دوتا گوسفند بزرگ خریده برا ابگوشت و منو شوهرمم خیییلی خوشحال بودیم تو خواب
ب نظرتون تعبیرخوابم چیه بدجور فکرم درگیره😥😩