من اخرین بار تو ریکاوری بودم یه پیرمرده بنده خدا کنارم داشت به هوش میومد
سوند داشت بعد هی دقه یه بار مثل فنر بلند میشد میگفت دستشویی دارم
دو تا پرستار بالا سرش بودن همش میگفتن پدر جان شما سوند داری دستشویی کن راحت باش
باز دو دقه بهد بلند میشد میگفت دستشویی دارم
باز پرستارا میگفتن پدر جان شما سوند داری راحت باش
چند بار تکرار شد اخر بهش ارامبخش زدن تا اروم شد