امروز ساعت ۷ونیم زنگ زدم خونه مادر شوهرم .خواهر شوهرم اونجا بود گوشیو برداشت ، سلام و احوال پرسی واینا گفتم ما بعد شام یه سر میایم پیش مامان اینا ..
یکاره وایساد گفت میشه فردا بیاین .بچه های من میخوان بخوابن الان .مدرسه میره ۷-۸میخوابونتش.
اینم بگم ایشون هفته هفت روزه خونه مامانشه