فضولیه یه ادم،اعصابمون رو خراب کرده چی بهش بگم؟

بذار اصلا یه قضیه ای رو تعریف کنم شاید بهتر منظورم رو رسوندم.اکی؟

نسبتا با ماشین یه ربع

ببینید دوستان من حدودا ۸ ساله ازدواج کردم از خانواده همسرم راضی ام خدارو شکر.اما این یه نفر اووووف

بنا به دلایلی نخواستم باردار بشم تو این مدت مدام میرفت میومد میگفت من بچه دارم بیا برو پیش دکتر من که دکتر نازاییه.صدبار گفتم خانم محترم مگه من مشکلی دارم یا شما دوربین گذاشتی تو خونه ی من که ببینی من تلاش میکنم اما باردار نمیشم؟اما انگار داری با دیوار حرف میزنی باز دفعه بعد میگفت.خلاصه...

تا اینکه امسال خدا خواست و بهمون یه فرشته داد و من باردار شدم.تا دوماه فقط خواهرم میدونست و خواهر شوهرم که به جفتشون از چشمام بیشتر اعتماد دارم.

گفتم اولش به خانواده هامون نگم با این مسائلی که الان تو جامعه هست سقط و این چیزا بیخودی خوشحال نشن بعد یهو بخوره تو ذوقشون.

خلاصه سونوی قلبو این جیزا رو که رفتیم و یکم که گذشت به پدر و مادرای دو طرف گفتیم 

به مادرم سپردم به بقیه فامیل نگه تا غربالگری به مادر همسرم هم سپردم که به جاریم و فامیلای خودشون نگه تا غربالگری.

اونم گفت نمیگم و مطمئنم که نمیگه و تا الان هم نگفته

خلاصه یه هفته مونده بود به غربالگری که ما خوشحال و خندان گفتیم این ازمایش رو انجام میدیم و بعد با خیال راحت به همه میگیم که یهو یه شب که دراز کشیده بودم و بلند شدم برم دستشویی یهو دیدم تمام بدنم و پاهام خونی شده از ترس داشتم سکته میکردم

نمیدونید اون شب چه به روز من و همسرم اومد فقط گریه میکردیم و میزدیم تو سر خودمون .کل دستشویی پر از خون بود یه تشت پر از خون من که فقط گریه میکردم و خدارو صدا میزدم و میگفتم بچم از دستم رفت چون خییلی خونریزیه بدی بود

خلاصه به اسرار همسرم رفتیم بیمارستان من که هیییچ امیدی نداشتم معاینه شدم و گفتن باید سونو بدی ساعت چهار صبح بود که رفتم سونو و در کمال ناباوریه من ساک بارداری منظم و سرجاش و جنین نبض داشت😮😮بچه ها اون لحظه فکر میکردم خدا منو بغل کرده نمیدونید چطوری گریه میکردم و از خدا تشکر میکردم که برام معجزه کرد دیگه حالیم نبود کی دور و برمه و داره نگاه میکنه فقط گریه کردم.

دکتر گفت تا یه هفته استراحت مطلق و دارو داد که مصرف کنم

خلاصه سرتون رو درد اوردم .از شانس بد من همون زمان استراحت مطلقم این خانم تشریف اوردن بی خبر دم در که فلان چیز رو میخوام و من رو تو اون وضع دید منم نمیخواستم بهش بگم با این وضعی که پیش اومد که دیگه اصلا ننیخواستم بگم تا هفته بعدش که برم غربال و ببینم چی میشه.خلاصه گیر که چت شده و چی شده و ای وااای چرا اینطوری شدی ؟منم گفتم کمرم گرفته فعلا دکتر گفته باید استراحت کنی

بعد از اون که یه هفته گذشت و رفتم غربالگری اول سونو عالی بود و هیییچ مشکلی نبود .تا ازمایش و جواب ازمایش برای من ریسک سندروم زده بود.دوباره دنیا رو سرم خراب شد.مثلا گفتیم میریم غربالگری و به همه میگیم و خلاص که این مشکل پیش اومد .این مشکل رو به خانواده هامون هم نگفتیم و با همسر قرار گذاشتیم که ببینیم دکتر چی میگه بعد تصمیم بگیریم بگیم یا نه