من و شوهرم یه ۲۰ روزی میشه قهریم ، سر اینکه منو هیچ جا نمی بره ولی تا ارایشگاه عمه اش رو هم می بره ، من هم همه حرفایی که تو دلم بود بهش گفتم و وسایلامم جمع کردم زنگ زدم داداشم بیاد دنبالم ، اومد ولی منو نبرد ، زنگ زدم بابام بیاد چون جلو در و همسایه خجالت می کشیدم اگه منو با چمدون ببینن ، اون هم اومد یه کم نصیحت کرد رفت ، موندم تو خونه یکی دو روز هم آشپزی رو تعطیل کردم بعد دو روز فقط برای خودم غذا پختم ، بعدش از خر شیطون اومد پایین ولی شوهرم دیگه از غذا نمی خورد ، از خونه ننه اش غذا میاره ، این وسط ها دندونش هم درد میکرد و رفتش پر کرد ، سر درد هم مدام داشت ، دیشب هم یکی از دندون هاش رو پر کرد ، هم سردرد داشت هم اسهال گرفته ، من هم می دونستم چشمش غذا رو گرفته و مریض شده ولی منتظر بودم اون پیش قدم شه که نشد ، حداقل بفهمه دقیقا همین کار رو با روح و روان من میکنه ، امروز براش غذا کشیدم ، گفت برو به جهنم از جلو چشام دور شو ، می زنم دندوندهات بره تو شکمت ، بعد یه ماه الان میایی ، گفتم بزن ولی غذات رو بخور ، نخورد رفت از خونه مامانش سیب زمینی اب پز اورد خورد ، این وسط ترسوندمش ، حالا نمی دونم اثر کرده یا نه ، به نظرتون باز پیش قدم بشم ؟