سلام ابجیا نمیخواستم تاپیک بزنم ولی واقعا اعصابم خورده به هیشکی هم نمیتونم بگم بابام از بچگی من همیشه یه شهر دیگه کار میکرد هر بار یه شهر متفاوت و اصلا انگار مسئولیتی نسبت به ما نداشت فقط خورد و خوراک و مخارجمون رو تامین میکنه الان دو تا خواهر دارم چون دوست ندارم مثل خودم سختی بکشند الان که ازدواج کردم سعی میکنم همه کار براشون بکنم هر روز تا همسرم میاد و ناهار میخوریم باید برم ببرمشون کلاس ولی دریغ از یه تشکر همیشه فکر میکنه وظیفمه خواهر بزرگم منم هیچی نمیگم چون خیلی غلدر و حق به جانبه ولی خب خانوادم خیلی به ما کمک میکنن و من خودم رو مدیونشون میدونم همسرم به خاطر کمک های بابام از هیچ کاری دریغ نمیکنه ولی خیلی سخته که اصلا قدر نمیدونن هنوز ناراحت هم میشن که چرا میگم زود باش مثلا