دیدم همه ترسیدن گفتم یه چی بگم جو عوض شه
چند سال پیش ک مشهد زلزله اومد یک روز کامل هم پس لرزه داشت
ما تازه از مسافرت شبش رسیده بودیم صبح ساعت ۱۰ اولین زلزله اومد دخترم خونه مادر شوهرم خواب بود شوهرمم خواب بود فقط من بیدار بودم تا زمین لرزید چند ثانیه هنگ کردم بعد شوهرمو بیدار کردم باهم دویدیم تو حیاط یهو یادم از دخترم افتاد دویدم برم از پله ها بالا دیدم خیلی میلرزه ترسیدیم برگشتم دست شوهرمو گرفتم گفتم اینجا وایسادی بچه بالاس برو بچه رو بیار 😂😂😂 بعدش شوهرم گفت اصلا مهر مادری فوران کرد ازت یهو😂😂😂
شبشم هی میگفت ۲ نصف شب زلزله اصلیه شوهرم هی گفت بیاین بریم پارک گفتم نه بابا بیخیال رفت بالا دید باباش با شورت خابیده عصبانی قاطی کرد گفت حالا بابا هرشب بزور شلوارشو درمیاورد میخابید امشب ک زلزلس شاید مجبور ب فرار شه شورت پوشیده خودشم دست دخترمو گرفت رفت پارک ب منم گفتم برو بالا بخواب لااقل زلزله شد اوار ریخت همه تون یه جا باشید زیاد نگردم زود پیداتون کنم😂😂😂😂