یادم اومد این دومین خواستگارم بود.
اولین خواستگارم این بود :داشتم از کتابخونه میومدم بیرون بادوستم یه دفعه یه پسری از اون ور خیابون منو دید
آقا راه افتاد دنبال ما هی من تند میرفتم اون صدا میکرد.میگفت خواهر خواهر دوستم گفت بامنی گفت نه با اون خواهر هیچی دیگه من بالاخره وایسادم
گفت میخوام شمارمو بدم .من گفتم ببخشید من اهل این حرفا نیستم ورفتم اون تا چند ثانیه همونجا میخ کوب شده بود