سلام بچه ها من دختر بزرگ خانواده هستم و یه خ اهر کوچیکتر دارم.توزندگیم شکست خوردمکه منجربه طلاق شد بعد ازدواج کردم و الان یه دختر پنج ماهه دارم.مشکلم مادرمه که اصلا منو نمیبینه وهمهتوجهش به خواهرمه اون خیلی زود ازدواج کرد و الان یه دختر ۱۶ساله داره و وصع مالی شم بد نیست و هوای مامانمو داره اما من باطلاقم عابروشون رو بردم.جدا از این همیشه طرفدار بابام بودم خوب همه دخترا بابایی اند و این برمیگرده به سالها میش که مادرپدرم طلاق نگرفته بودن و حتی پدرم زنده بود.اما کینه مادرم ازمن همیشه همینه که تو طرفداربابات بودی.و.ــــمنو دوست نداره حتی محبتاش سرسری و بوی وطیفه میده همه توجهش به خ اهرمه اونم سواستفاده میکنه این وسط خیلی داعونم کمکم کنید.