واسه اين تازه بدنيا اومده
هيچ وقت يادم نميره دو روز قبله عروسيش با يه دختره چت ميكرد به مسخره نشونم داد
ازون موقع بدم اومد از پسر خالم
الان ديگه باهاشون رفت و امد نميكنم كاراش حرصم ميداد از طرفي ام دلم واسه زنش ميسوخت عذاب وجدان داشتم ك چجوري بگم
تصميم گرفتم كلا نرم ك نبينم ك مجبور نشم بگم بهم خوردن زندگيش بيفته گردنه من