از اول ازدواجمون که شوهرم با خالم برخورد داشت خیلی گرم باهاش برخورد میکرد و دوسه بارم ازش تعریف کرد وقتی دوتامون باهم بودیم.ازون موقع من خیلی به خالم حساس شدم حتی بعضی وقتا احساس میکنم خالمو دوست ندارم..البته خاله ی منم یه توجه خاصی به شوهرم نشون میده البته نمیگم قصدی داره ها ولی خب من واقعا ناراحت میشم...از طرفی خالمم هست نمیتونم بهش چیزی بگم نمیدونم چیکار کنم شایدم من خیلی حساس شدم نمیدونم...شما جای من بودین این حساسیتو چجوری برطرف میکردین
البته اینم بگم شوهرم ادم چشم چرونی نیست خداوکیلی خیلی با شخصیت و چشم پاکه ولی من روش حساسم خیلی روخودم کار کردم ولی باز بعضی وقتا این فکرا میاد توسرم...
من 2 ساله همین حسو نسبت به ابجیم دارم....خیلی سخته خیلی زیاد. .زندگی ما خیلی عالی بود ...ولی فقط یه حساسیت داره منو افسرده میکنه نمیدونم چه رفتار ی درسته که کمکت کنم
اره ولی من یه مدت رو اعتماد بنفسم خیلی کار کردم اعتماد به نفس خیلی تاثیر داره
اره واقعا اعتماد بنفس خیلی مهمه اگه ادم خودشو دوست نداشته باشه شوهرشم ازش کم کم دور میشه البته خیلی دارم رو خودم کار میکنماااا خیلی بهتر شدم...اولا طاقت یه لحظه نگاه شوهرمو به کس دیگه نداشتم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
اره میدونم اما خب شیطان از هر راهی میخاد زندگی ادمو خراب کنه.. چشم ازین به بعد زیاد ناس و فلق میخون ...
درسته گلم
اگه اون چیزی که بهش میگیم " شیطان، از هر راهی میخاد زندگی آدمو خراب کنه"، یادت باشه طرف حسابش خداست که میگه مکر شیطان سست و گسستنیه، ولی ریسمان الهی محکم و قادره
ترس از شیطان خوبه ولی خوبتر، اعتماد به خداست
روابطت رو با خاله ت محدودتر کن تا ذهنت مشوش نشه و البته از خدا هم امنیت و آرامش و حفظ عشقتون رو طلب کن چون خداوند خودش عاشقه و نگهبان عشق