خودم از خواستگارای چپر چلاغم میگم. آغا یه پسره بود سنتی با مادر محترمشون اومدن. ما رفتیم اتاق حرف بزنیم، تازه ۵ دقیقه بود داشتیم صحبت میکردیم، به پسره گفتم چی براتون مهمه و تو اولویت هست؟ نکبت فرتی گفت: رابطه ی ج ن س ی. من اینجوری شدم قشنگ بعدش حالا توضیح داد: رابطه برا من خیلی مهمه، هر موقع من خواستم همون لحظه بشه. نگه نداری برا دو دقیقه بعد بگی بذار ظرفها رو بشورم بیام. منم هاج و واج نگا میکردم. خاستم فضا عوض بشه، گفتم برا منم صداقت مهمه
بعدش گفت من از خاله زنک بازی خوشم نمیاد، هرجا خواستی بری با خودم برو. منم گفتم پس از صبح تا ظهر که شما سرکاری، من حوصله ام سر میره آخه. آغا نشست برا من برنامه نوشت: صبح ۶ که پاشدی قشنگ برو یه دوش بگیر، به خودت برس و آرایش کن، صبحونه بخوریم و من برم سر کار. شما هم به خونه برس، دوست داشتی باشگاه برو صبح ها، بعد ظهر که شد به خودت برس، آرایش کن،دوش بگیر من بیام نهار بخوریم. بعد بریم باهم بگردیم. برگشتیم به خودت برس. شام بخوریم، دوش بگیر.
خلاصه خیلی نکبت بود.
بازم هست، پست های بعدی مینویسم. شمام بگین