خاطره خنده دار

خدایش من خاطراتتونو خوندم فقط اینجوری موندم😐😐😐😐😐😐😐😐😐😶😶😶😶

یه بار ساعت دو شب از خواب بیدار شدم دیدم خوابم نمیبره دیگه بعد رفتم توی هدفونم اهنگ خارجی گذاشتم مثل امبلا شوهرمو تصور میکردم دست مینداختم دور گردنش پاهامو باز میکردم موهامو میچرخوندم در همون حالت میشستم روزمین  مشت میزدم تو آینه کفشای پاشنه بلند مامانم پام بودمیرفت جلوی آینه اتاقم لباسمو میدادم جلو یه طرف لبمو گاز میگرفتم چشمک میزد طی یک حرکت چرخشی برگشتم دیدم دایی داره دم در نگاه میکنه من ۲۵ سالشه

من😑😭😩

داییم🤣🤣🤣😝

با اینکه باهاش راحت تر از مامانمم ولی خجالت کشیدم

😂😂😂😂عزیزم تصورت کردم که چع جوری زیر چشی 😍😘میپاییدیش

برا بازدید رفتیم یه رستوران  معروف شهر  سبزی سرخ کرده هاشو ریخته بود تو قوطی حلبی روغن  گداشته بوو یخچال بستنی   منم درش اوردم  سبزی یخ زده بود برعکسش کردم  تهش پر از کرم سفید بود  صاحب رستوران براینکه ثابت کنه اینا کرم نیستن روغنه با دست  این کرمای یخ زده رو میخورد و میگفت تو بخور اگه مزه کرم داد پلمپ کن نمیدونستم بخندم یا گریه کنم 😂

@متولد_بهمن بیا عشقم اینجا

@متولد_بهمن بیا عشقم اینجا

بچه بودم از این شوکلاتای فرمند ک بسته بندیش مث خمیر دندونه .مامانم برام نمیخرید 

بعد تو خونه یهو چشمم به چسب دوقلو افتاد خوشحااال ک شوکلاته .بو کشیدم دیدم چ بو بدی میده .هی با خودم تکرار میکردم این اون نیس نخوریش ها .نخوریش مریض میشی حتما تو این فکرا بودم ک یه دفه خوردم. 😐😑😐😑😐😑😐

مررررسی عزیزدلم😘💖

بعد چی شد😨

خواهش گلکم❤

اوووووو😅

چی شد بعدش؟

من خیلی آبگوشت دوس دارم 

تازه عروسی کردیم مسافرت بودیم تو شهرستانمون مادرشوهرم اینام بودن برا ناهار آبگوشت پخته بود .الحق بهم چسبید صبح روز بعد ک از خواب بیدار شدم(دیر بیدار میشدمو صبحونه رو مادرشوهرم برام اماده میکرد)مادرشوهرم گفت چی میخوری؟چایی شیرین یا تخم مرغ یا غیره و غیره آخرش رسید ب آبگوشت دیروز گفتم آره تیلیت میچسبه آبگوشت میخورم .خلاصه خودش برام ریخت دیدم رنگش یکم متفاوت شده ولی اهمیتی ندادم خوردم صبح روز بعد دوباره گف چی میخوری آبگوشت هستاااا گفتم اره میخورم دوباره آورد برام رنگش روشن تر بود باز خوردم اون روزم گذشت و باز فردا صبحش گفت چی میخوری آبگوشت؟گفتم اگه هست آره فقطم تیلیت میخوردم چون عاشق تیلیتم‌.تو دلم میگفتم خدایا این چقد آبگوشت پخته ک چند روزه تموم نمیشه!خلاصه چند روزی من اینو خوردم هی رفته رفته رنگش روشن ترو بی مزه تر میشد انگاری نون تو چایی تیلیت کردی!روزآخر ک رفت برام بیاره بی هوا منم رفتم تو آشپزخونه دیدم تو کاسه آبگوشتم یه ملاقه کوچیک آبگوشت ریخته و داره آب جوش میریزه روش تا کاسه پر شه😐😐😐😐بعد نگاش کردم تا منو دید خندید گفت دیگه آخرشه تموم شد

و تازه متوجه شدم تمام این مدت آبجوش ب خورد من میداد😂

زن خیلی خوبیه فقط خسیسه

یدونه دیگه اینکه همش به بهونه اینکه به همسرم میگم من ماساژ روسی بلدم و این حرفا میوفتم رو کمرش اذیتش میکنم کلا نیشینم روش اونم میگه این چه ماساژیه میگم تو بلد نیستی من تو ی پیجی یاد گرفتم میدونه دارم اذیت میکنم هیچیم نمیگه😂😂😂