2777
2789
عنوان

بی پناه(داستان زندگی واقعی)

| مشاهده متن کامل بحث + 91610 بازدید | 213 پست

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

خيلي عالي بودوغم انگيزممنون عزيزم من فك ميكنم ك شماهمون دوستي باشين ك خونه نفس ب اسمتونه درسته؟

جان؟

اینو میدونی تو ک‌ بری میره نفسم ی پرنده بیقرارم گیره قفسم💔🥀
فیلم تجاوز که خانوادش دیده باشن که باید سریع میرفتن شکایت کنن  مگه میشه یه دختر انقدر برای خان ...

نمیدونم واقعیته یا نه ولی یه قسمتش ک گفت شیما گفته اگه خوب کار کنی اینجا میشه بهشتت دقیقا دیالوگ شراره رخام تو اون سریاله بود ک یه زن پلیس خودشو طعمه کرد تا باندشونو از هم بپاشونه 😕فیلمه اسمش یادم نی 😐😐😐

انقد در مورد امضای قبلیم پرسیدین ک جریان چی بوده گفتم بزار عوض کنم توضیح بدم عاقا کاربری قبلیم مال 96 بود ترکید فقط و فقط بدلیل یه گ و ز 😐😐😐😐😐 اشتباه نکنید من گو ز ی در نکردم😑😑😑😑 یه خانومی چنان جلوی شوهرش بوق زده بود ک مرد بیچاره زندگی رو ول کرده بود رفته بود خبری هم ازش نبوده حالا این بانوی گوز نشان اومده بود دنبال راه چاره بود ک مرده رو برگردونه ولی طبق محاسبات من با اون شدت ک ایشون انفجار داده بود الان مرده باید تو سطح کره مریخ مشغول یافتن نشانه های حیات باشه 😐😐 بانوان گرامی لطفا هنگام مراوده و معاشه با همسرانتان خودتونو سفت بگیرید اگه نمیتونین سفت وایسین حداقل تاپیکشو نزنید روا نیست شما بگوزی ما قطع دسترسی شیم 😑😑😑😑😥😥😥😥😥
نمیدونم واقعیته یا نه ولی یه قسمتش ک گفت شیما گفته اگه خوب کار کنی اینجا میشه بهشتت دقیقا دیالوگ شرا ...

آره کلانتر😂

گاهی خدا میخواهد با دستان تو گره از کار دیگران باز کند... دستان خدا باش  میشه واسه مامان شدنم ی صلوات بفرستی❤️

خیلی غیرواقعی بود هیچ پدرمادری با بچه شون همچین کاری نمیکنن، جالب‌تر از اون 5تا داداش داشته یعنی هیچکدوم غیرت نداشتن رو یدونه خواهرشون ک میذاشتن تنها بره مدرسه و ب پدرمادرشون دروغ میگفتن 

گاهی خدا میخواهد با دستان تو گره از کار دیگران باز کند... دستان خدا باش  میشه واسه مامان شدنم ی صلوات بفرستی❤️

اره واقعا،خیلی جاهاش اصلا شبیه یه زندگی واقعی نبود

کودکی ۷ساله مادرش را برد بیمارستان، دکتر گفت:مادرت میمیرد!بچه گفت:کی؟؟دکتر گفت:پاییز!بچه گفت:پاییز کیه؟؟گفت وقتیکه برگهای درختان میریزند،بچه آمد خانه نخ و سوزن برداشت رفت تا تمام برگهای شهر را به درختان بدوزد!
مامان و بابا و حامد و برادرای دیگم بجز ناصر که خونه نبود اومدن ازم جداش کنن که داد زد این بی عفتو هم ...

ناصر که خونه نبود اونشب اون موقع که با نامزدش دیدش گفت یاد زنجیرایی افتادم که بهم زده!!

زن،زندگــــــــــی،آاااازادیــــــــــ...                         برای دخــــــــــتری که آرزو داشت پسر بود
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز