سر یک موضوعی من و مادرشوهرم ب تفاهم نرسیدیم خیلی محترمانه گفتم ممنون از محبت شما
بعد دیرم بلاکم کرده
گذشت رفتم خونشون جواب سلامم و ندادن و برگشتم همیشه کوتاه میومدم
این بار گفتم ن من دیگ نمیرم
گذشت اونها هم نزنگیدن
ب شوهرم گفتم میخای بری سر بزنی برو
اون هر چند روز یکبار میره بدون من
مادرم ب شوهرم گف خانمت و راضی کن باتو بره خونه پدرت
امروز از دهن شوهرم دررفت ک اره ب مادرت نگفتم ک مادرم اینا هم نمیخان تو رو ببینن
قفل کردم
بعد هم رفت خونه مادرش
شاید شوهرت از سر عصبانیت گفته گلم
اصلا برام مهم نیس
اما زورم گرف
چون چندین سال کوتاه اومدم
اینم جوابم
معلومه برات مهمه برو عذرخاهی
مهمم نیست ک دیگ بجهنم
منم تصمیم گرفتم نرم دوری و دوستی منم قهر کردم
نرو مگ خیلی واجبہ؟؟
عجب
بگو چه بهتر!!! برو خوشت باشه!! انگار کی هستن!!!
سررر سختتت بمون دیگه رو بهشون نددددده خودتو بالا بگیر براتم مهم نباشه هیچچچچ چیزشون
چقدرم شوهرت خنثی س نه؟
ببین واجبه شوهرت خیای نامحسوس طرف خودت نگه داری
طرف خانواده خودت
مادر شوهرت اگه ارزش پسرش رو داشت نمیگفت بهش زنت نیاد خونم😡
خب تو ام بودی شاید همین حرکتو میزدی. ینی حرکت مادرشوهرت اینا. وقتی باهات قهره ینی نمیخاد ببینتت دیگه .بیخیال باش. چه میشه کرد تو که بی احترامی نکردی. میتونی چند وقت صبر کنی. ببینی چی میشه . اگه به خاطر شوهرت خواستی بری خونشون برو اشتی کن ولی دیگه ادم حسابشون نکن 😂😂😂
