بیاید یه خاطره از دوره دقیانوس بگم بخندید.خخخخ😂😂😂

اقا نصف داراييمو بدم نصف اعتماد ب نفستو بخرم

  اوكي اي؟😂

وای  

منو دوستم الکی به یه زبون ک خودمون اختراع کرده بودیم حرف میزدیم حس میکردیم مردم فک میکنن ما خارجی هستیم😂

😂😂😂😂

منم اعتراف میکنم هر وخ تو خیابون رد میشم یه چیزی یادم میاد خندم میگیره و نیشم وا میشه بعد برا اینک مردم نگن این دختره دیونس دست میزارم رو گوشم میگم اره اره ینی من دارم با هندزفری تو گوشم صحبت میکنم 😂😂 بگید تباه تر از منم هست ؟؟ 

من پارسال کلاس دفاع شخصی میرفتم.ی روز رفته بودیم خونه مادرشوهرم اینا برادرشوهرم هی میگفت چندتا حرکت که یاد گرفتی بزن از من انکار از اونا اصرار حالا مثلا داشتم چُ س کلاس میزاشتم.آخرش بلند شدم ی حرکت انجام دادم حرکت دومی که رفتم انجام بدم پام آوردم بالا زااااارت خشتکم جر خورد. همونجا وسط اتاق نشستم همه به ترتیب با یه لبخند ملیح از اتاق خارج شدن😁

😂

یبار من 8سالم بود ابجیم 4سالش بهش گفتم من میرم تو کمد تو هم درو قفل کن ولی کلیدو برندار از رو در اقا رفتم تو این ابجی گیج منم از هولش برعکس کلیدو کشید انداخته بود زمین فرار کرده بود😂😂😂 منم هی در میزنم درو وا کن خفه شدم مامانم اومد کلیدو پیدا نکردن بابامم خواب یهو دیدم در واشد نگو همین که بابام اومده تو اتاق پاشو گذاشته رو کلید هیچی دیگه منو پرت کرد بیرون از کمد😒 ابجیمم هرهر میخندید

خدایی نمیدونم فازم چی بود خودمو تو کمد خفه کنم😐

😁😁😁

عاغا یبارم یه روز مونده به عقد با شوهرجان رفتیم خرید برای فردای عروسی ک آقا کت و شلوار وردرن اون موقع هنوز نامحرم بودیم فقط خاسگاری کرده بودن بعد خیلی شیک و باکلاس از ماشین پیاده شدیم رفتیم داخل مغازه من بعد از کلی ادا و اطوار گفتم ی کت و شلوار مناسب بیارید برا اقامون لدفا بعد شوهرم رفت ت اتاق پرو بپوشه منم نشستم رو صندلی هی پوشید اومد بیرون گفتم این نه باز بعدی باط بعدی تا رفت یکی دیگ رو بپوشه همین ک اومد بیرون من نگاش کردم خودمو تکون دادم ک بگم این خیلی خوبه کفی صندلی در رفت من افتادم تو صندلی حالا اون و فزوشنده هردو واسادن نگاه میکنن منم فقط دو تا دست و دو تا پاهام از صندلی زده بودبالا بقیم توی صندلی بود هرچی دستمو دراز کردم ن شوهرم میومد درم بیاره ن فروشنده عاغاااا اصا اوضاعی بووود 😂😂😂😂😂

8سالم بودمستاجر داشتیم ی پسر35ساله داش خیلی مذهبی بود من عادت نداشتم شورت بپوشم مامان برام ی شورت خریده بود داشتیم میرفتیم بیرون منم از زیر پوشیدمش مامانم اش پخته بود بعد ی کاسه داد گف ببر بده به مستاجرمون منم رفتم کاسه رو گذاشتم رو اپن داشتم برمیگشتم خونمون یهو رفتم تو گوش پسرش گفتم من شورت پوشیدم بیچاره هنگید فقط گف باشه😐😐😐😐