بخدا نمی دونی واست گریه کردم اعصابم خورد شد باید خودتو جای طرف بذاری تا بتونی حالشو درک کنی .تو نامزدی بودیم یه سه سالی بود که نمیتونستیم عروسی بگیریم مشکل شدید مالی داشتیم ناخواسته حامله شدم.وگواسه اینکه جلو مردم زشت نشیم میخواستم سقطش کنم.حتی پیش دکترهمرفتم دکتر اجازه سقط نداد.مجبور شدم برم کلی دارو عطاری بخرم ودم کنم بخورم.یهو به دلم اومد که نکن همه چی درست میشه .باور کن وقتی تصمیم به عروسی گرفتیم یه هزارتومنی توجیبمون نبود.ولی یه طوری جور شد همه چی که تاهنوز خودمونم توش موندیم.خدا قربونش برم همه چیزو جور کرد.بچه رزق وروزیشم باخودش میاره الان پسرم سه سالشه ماشاالله یه شیرین زبونیای میکنه که نگو الهی شکر که دارمش🙏