2777
2789
عنوان

زایمان طبیعی

117 بازدید | 9 پست

از تجربه ی زایمانتون بگین دردش تقریبا شبیه چ دردیه وایا خیلی غیرقابل تحمله؟همش درد داری یا کم وزیاد میشه

گر نگهدار من آنست که من میدانم                                           شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد

اینجارو بخون

https://m.madarsho.com/pregnancy/givingbirth/labor/روند-زایمان-طبیعی-و-مراحل-تولد-نوزاد

ننه شه دتر دور/شه کوی کوتر دور/ننه شه طلای دورا/نازدار کیجای دورا/ننه شه کیجا ره خرنه/آسمون ما ره خرنه/شه صوب روجاره خرنه/شه طلاطلا ره خرنه/آننه شه دلخواه دور/ننه پاپلی دور/آ شه دار تتی دور🥰

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

تجربه یک عالمه سقط داشتم  که دردش وحشناک بود طبیعی سقط کردم

چطو دردیه میخام بدونم شبیه چیه

گر نگهدار من آنست که من میدانم                                           شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
چطو دردیه میخام بدونم شبیه چیه

فکر میکنی یکی رحمتو با دست چنگ میزنی 

و میخواد رحمت بیاد بیرون 

خیلی درد بدیه 

دل و کمرت میخواد بشکنه 

البته سقط خیلی بده 

میگن صدتا بچه زایمان کن یکی سقط نکن 

خدایا شکرت که پسرمو صحیح و سالم بهم دادی  ممنون خداجون الحمدالله رب العالمین 

دردش خیلی زیاده 

ولی شیرینه چون بچتو می بینی 

اگه غیر قابله تحمل بود این همه خانوم که طبیعی زاییدن دور از جونشون الان نبودن 

کلاسای کنترله بدن و‌نفسو شرکت کن عالیه

خوشبختی یعنی دوتا پسر کوچولو‌ تو خونت داشته باشی ❤️
فکر میکنی یکی رحمتو با دست چنگ میزنی  و میخواد رحمت بیاد بیرون  خیلی درد بدیه  دل ...

بعضی مواقع شکم تیرمیکشه انگار همراه دردکمر اون مدلیه؟

گر نگهدار من آنست که من میدانم                                           شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
بعضی مواقع شکم تیرمیکشه انگار همراه دردکمر اون مدلیه؟

اول پهلوهات میگیره به سمت پاهات و دلت 

بعد کم کم زیر دل و کمرت میگیره ول میکنه 

حامله ای ؟؟؟

چندوقتته؟؟

خدایا شکرت که پسرمو صحیح و سالم بهم دادی  ممنون خداجون الحمدالله رب العالمین 
اول پهلوهات میگیره به سمت پاهات و دلت  بعد کم کم زیر دل و کمرت میگیره ول میکنه  حامله ای ...

حامله نیستم قصدشودارم

گر نگهدار من آنست که من میدانم                                           شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد

من سه ماه و ۱۲روزه زایمان طبیعی کردم

موعدی که دکتر گفته بود هنوز نشده بود

ولی تقریبا موعد سنو بود

ماه آخر پیاده روی داشتم.

مخصوصا روزای آخر، با مامان میرفتیم پارک و حسابی پیاده روی میکردم.

شب بود حس کردم یه مایع خیلی کم یهویی خارج شد

گفتم حالا شاید ترشح طبیعی باشه، با خیال راحت خوابیدم

صب دوباره همون حالت پیش اومد

رفتم حموم باز پیش اومد 

حموم کردم و مامان گفت بریم بیمارستان

رفتیم، معاینه کرد( اولش ترسیدم، چون یه بار دکتر معاینه کرد خیلی بد معاینه کرد، ولی پرستاره خیلی آروم معاینه کرد اصلا درد نداشت

دستش و نشون دوستش داد گفت نشتی کرده نه؟! اونم هم گفت آره

گفتن تشکیل پرونده بده و این وسایل رو بخر آماده شو بستری شی

مامان رفت دنبال کارای بستری و خرید 

منم رفتم بستری شم

ساعت ۱۲ یه قرص یا شاید یه نصف قرص دادن گذاشتم زیر زبونم 

ساعت ۲ بود یه کنی درد اومد 

مث دردای پریودی(البته من اغلب پریودی بدون درد داشتم)

یه خانم اونجا بود که از شبش می گفتن یه نفس جیغ میکشید 

منو اون می ترساند

ولی یکی دیگه بود درد داشت ولی فقط یه کمی به خودش می پیچید 

شاید دوتا جیغ هم کشید بیشتر نگران این بود که لگنش قبلا شکسته بود

ولی بچش بالاخره دنیا اومد

با خودم گفتم اگر مث این باشم باز دوسال دیگه اقدام میکنم  

منم یه کمی دردم بیشتر شد

مامای مهربونی اومد بالا سرم

هستی اینم بگم شکم من خیلی بالا بود

دکتر که اومد معاینه کنه گفت خلفی افتضاح

با معاینش هم کیسه کامل پاره شد و همینجوری مایع میومد

منم حسابی ترسیدم گفتم حتما تا فرداصبح درد میکشم و دنیا نمیاد

تا که مامای مهربون اومد

ماما بهم گفت فقط نفس عمیق بکش تا رحمت نرم شه و دردت کم شه

منم همون مدلی که گفت نفس نفس نفس

حدودای پنج و نیم بود مامای مهربون دوباره یعنی برا بار چهارم معاینه کرد

گفت عالی شده مث برگ کاغذ شده(منکه منظورشونفهمیدم)

بعدش دکتر اومد دوباره معاینه کرد گفت عالی شده

منم هنوز درد جدی نداشتم و قابل تحمل بودن

میگرفتن و ول میکردن

مامای مهربون دستمو می گرفت میگفت هر وقت درد داشتی بهم بگو

می گفتم و اون تایم می گرفت که چقد طول میکشه و فاصله دردا چن دقیقه اس

همش هم پیش دوستاش ازم تعریف میکرد که چقد این صبوره

منم دردام منظم تر شده بودن، منم با خودم فک کردم که اینا که دلشون نمیسوزه از درد منم که کم نمیشه پس الکی آه و ناله نکنم

این شد که تا زایمان یه دونه جیغ هم نکشیدم

فقط دعا و قران و تحمل

تا اینکه ۹وربع کم شب دلارامم دنیا اومد




لطفا برا کار پیدا کردن شوهرم صلوات بفرستین
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  5 ساعت پیش
توسط   naziiiiiiiiiiiii6971  |  6 ساعت پیش