چن سال قبل که تلفن و موبایل نبود ما دعوت شدیم از شهرستان بیایم تهران عروسی دخترخاله م من و برادرمم بچه بودیم کلللی ذوق داشتیم عصر که شد مامان و خاله م و پسرش زودتر رفتن ما موندیم با باباها بریم،شب هرچی گشتیم کارت عروسی رو پیدا نکردیم تلفن هم فقط دایی داشت زنگ زدیم نبودن...هیچی دیگه نرفتیم عروسی 😕😭از اونور مامان و خاله و بقیه چشم انتظار از این طرف ماها همش گریه که چرا نرفتیم عروسی،شب پسرخاله م همسن من بود برگشته بود کلی نی نوشابه با خودش آورده بود به ما پز میداد 😅
🤐🤐
خطرات یا خاطرات!
😂😂😂😂👍
اسم تاپیکو اشتبا نوشتم همون خاطرات منظورم بود 😄
تعریف کنید شماهم
من بچه که بودم عروسی بچه ها داییمو یادم میاد عقدوعروسی باهم بود.بعدسفره عقدشون کیک چند طبقه بود البته طبقه کیکا روی هم نبودمثل کیکای چندطبقه که تاحالا دیدید یه چیزی مثل شاخه های درخت بود که هرطبقه کیک روی اون بود.یه قفسم بود که توش دوتا کبوتر خشگل بود.مافقط اطراف سفره عقد بودیم وسکه ونقل که میریختن سر عروس وداماد جمع میکردیم.بعدم موقع تقسیم کیک از داییم دوتا بشقاب کیک میگرفتم.وای چقدعروسیای اون موقع خوش میگذشت
عروسی پسردایی مامانم سال 74 فکر کنم
کفش تق تقی صدفی سفید من گم شد برام دمپایی کشی خرید مامانم 😂با همون بودم فقط
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
