2777
2789
عنوان

داستان دعوامون بامادرشوهرم 😂😂😂

360 بازدید | 11 پست

مادرشوهرم بادعوا راه انداختنش باعث شد خونه دارشیم😂😂فک کنم اولین اتفاقه تودنیا که نتیجش طلاق نشده

درگیر حسی بودم که میدونسم یه بازیه ولی موندم که ببازم

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

وقتی ازدواج کردیم اونم چه ازدواجی بدون حضور بابا(تو تاپیکای قبلی نوشتم درباره بابام)شوهرم خونه داشت ولی چسبیده بود به خونه مامانش من نرفتم اونجا😂😂

درگیر حسی بودم که میدونسم یه بازیه ولی موندم که ببازم

مبارکه عزیزم

ان شاالله تو خونه جدیدتون همیشه خوشی باشه😌😊

قشنگیش اینه که هیچکس ننوشت                               برای دیسکو،،، برای کاباره،،، برای پارتی،،،برای بی بند و باری،،، برای بی دینی،،، برای موادمخدر،،، برای مستی،،، برای حمل اسلحه و.... و این نشون میده که ذهن کثیف بعضیا برداشتش از آزادی اشتباهه نه ما مردم✌🏻! 

خونه خواهرشوهرمو که دوطبقه بود اجاره کردیم.شوهرم پسرخالمه و شغلش پیمانکاره براهمین بیشتر وقتا دورازهمیم.ومن اوایل خونه مامانم میموندم.خواهرشوهرم حتی کلیدم میگرف ازم بااینکه اجارشو میگرف😒😒

درگیر حسی بودم که میدونسم یه بازیه ولی موندم که ببازم

خلاصه گذشت و گذشت من باردارشدم اولی،سقط شد یماه بعدش دوباره..خلاصه آنیاخانوم بدنیااومد و من همچنان بین خونه مامانمو خودم بلاتکلیف بودم چون شوهرم بازم دور از مابود..مادر شوهرم فقط دوبار بهم سرزدو دیگه نیومد درحالیکه هرروز خونه دختراش بود

درگیر حسی بودم که میدونسم یه بازیه ولی موندم که ببازم

ولی همچنان دخالت میکردن..شش ماه بعد بچه خواهرشوهرم بدنیااومدو اسمشو گذاشت آنیسا بازم بامن بحث کرد😒البته دوتاپسرداشت..این شد که مادر شوهرم هرروز خونش بود شبم میمدند درحالیکه الانم حتی بچه منو یبارم نبرده دسشویی

درگیر حسی بودم که میدونسم یه بازیه ولی موندم که ببازم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز