چقدر صدای آمدنِ پاییز شبیه صدای قدم های تو بود ملتهب، مرموز، دوست داشتنی... چقدر هوای پاییز شبیه دست های توست نه گرم، نه سرد، همیشه بلاتکلیف... چقدر صدای خش خش برگ ها شبیه صدای قلب من است که خواست، افتاد، شکست... چقدر این پیاده روها پر از آرزوهای من است نارنجیِ یکدست، پُر از آدم های دست در دست،مست...چقدر پاییز شبیه دلتنگی ست شبیه کسی که بود اما رفت کسی که دیگر نیست(:
نه بسته ام به کس دل نه کسته بس ده من بل هرچی بیشتر به مردم نگاه میکنم و اونا رو میشناسم بیشتر درک میکنم که چرا خداوند به حضرت نوح گفت: اول حیوانات رو نجات بده!!
اگر که به برنامه زندگی پس از زندگی علاقه دارین بهتون پیشنهاد میکنم که این مستند صوتی رو هم گوش کنین. https://aminikhaah.ir/%d9%85%d8%b3%d8%aa%d9%86%d8%af-%d8%b5%d9%88%d8%aa%db%8c-%d8%b4%d9%86%d9%88%d8%af هرکاری کردم آبی نشد. دستتونو روش نگه دارین، بعد که آبی شد بزنین روی باز کردن