من یکسال ازدواج کردم و دوسال عقد بودم.. خانواده شوهرم ی دوره خانوادگی پرجمعیت دارن که به جز سال اول عقد که اونم به اصرار خودشون و به اسم پاگشا بود دیگه توش شرکت نکردیم چون ن دوست داشتم باهاشون رفت وامد کنم ن شرایط پذیرایی از ی جمع 50شصت نفری دارم هم خونه کوچیک هم واقعا مالی بهم فشار میاد.. و امشب مادرشوهرم گفت این دفه میخایم بیایم خونه شما.. واقعا مادر انقد بی درک و نفهم.. زن ناحسابی تو که شرایط پسرت میدونی...
حالا جالب اونموقع ما نامزد بودیم پدر همسر من میلیاردر و راستش من توقع داشتم دفه اولی که ما رفتیم تو ...
مشخصه وقتی به پسررررررش ماهی 1300 حقوق میداده بابا الان خط فقر 5 تومنه یعنی نمیفهمه ؟؟؟ بنده خدا پدرشوهرم خدا عمرش بده درآمدش ضعیفه سنشم بالاست ملوانه بار میبرن کویت بخدا اونجا بار خالی میکنه که بجز حقوقش بتونه روغن و چای و این چیزا بخره ماهی یکو و پونصد حقوق میگیره مرد 60 ساله ولی هرچی میاره مادرشوهرم که خالمم هست بین منو جاریم نصف میکنه مثلا چای میاره 3 قسمتش میکنه یا تاید از این کیسه بزرگا با اینکه حقوق شوهر من خیلی از باباش بیشتره ولی دلشون میسوزه میگن پسرامون جوونن
حتما مادرشوهرت توقع داره براشون سلف بچینی چندمدل کیک و ژله و دسرو بستنی و شربت توووو این گرونی
آره دقییییقااا همین توقع داره.. تازه میگه روز قبل کارگر بیار مبل ها رو بزاره دور خونه چون تو خونم جا نمیشن این همه آدم... اون شب هم سه چهار تا کارگر میگه بگیر از فامیل کار نکش
آره دقییییقااا همین توقع داره.. تازه میگه روز قبل کارگر بیار مبل ها رو بزاره دور خونه چون تو خونم جا ...
بگو شرمنده نمیتونم حقوق یکماه شوهرمو خرج یه شب کنم تا آخر برج هوا بخووووریم بگو قسط و قرضامون عقب می افته..فوقش مهمونی هم دادی هی بگو وای اینقد از بابام قرض کردم چقد شرمنده شدم
پدر منم انقدی داره که سرمایه اولیه کارمون بشه.. البته پدر همسرم سرمایش بیست برابر بابام.. ولی پدرم استاد دانشگاس،و خیلی معروف تو شهر خودم و شهرای دور وبر