۴ ساله با شوهرم دعوا داریم همشم دخالت پدر مادرش و برادر اشعالش بود الان ۴ ماهه شهرمونو عوص کردیم خیلی راحت زندگی کردیم . پدر مادر شوهرم با حیوون یکی ان اصلا نمیگن مردیم یا ن .تا طلاق مارو کشیدن خیلی بلا ها تو حاملگی سرم اوردن . امشب برادر بیشرفش زنگ زده بود شوهرم گفت میخوایم بیایم اونجا بچه رو بده ما ببینیم شوهرمم گفته بود مگه خودمو خواستین ک بچه رو بخواین نه نمیدم شروع کرده بود فوش ناموسی ب شوهرم. اونم زد بلاکش کرد. منم خونه بودم از همه جا بی خبر دیدم به من پیام داد شروع کرد فوش ناموسی منم پرسیدم چیشده از شوهرم این قضیه رو گفت . برادرش بهم فوش مادر و پدر و ب خودم چقد بی ناموسی خیلی حرفای بی ناموسی زد .شوهرمم حسابی پا تلفن فوشش داد داشتم سکته میکردم از حرص.پاشدم رفتم دم خونه بابا بزرگش چون باباش اومده اینجا کثافط قایم شده بود . انقد حرص خوردم قلبم درد میکنه . بیچاره شوهرم مونده وسط واقعا پشتمه . پا سوز اونا شده .ولی خیلی من حرص دارم حسابی جواب دادم اما اون باز ادامه میداد ک شوهرم گوشیو گرفت اونو بلاک کرد . مام الان وصع مالیمون خیلی بده اونم پول طلب داره از حرص میگفت امشب میخوام .منم خونه بابابزرگش همه چیو گفتم کلی خودمو زدم و نفرین کردم . اومدیم خونه اما همش گریه میکنم خیلی شوهرم از طرف اونا عذر خواهی کرد فقط میگف تورو خدا ب خانوادت نگو وگرنه خون ب پا میشه و این حرفا . خیلی خسته شدم از دستشون .عوصیا حتی نمیزارن پسرشون خوشبخت بشه . خیلی گرفتاریم از هر لحاط خدا ولمون کرده . امشب خیلی قلبم درد میکنه . از خدا خواستم به اربعین نرسیده تقاص پس بدن . دعام کنین ک نفرینم بگیره