دیشب شوهرم رفت تهران دادگاهی داشت و پول احتیاج داشت یه لنگه گوشوارمو ک لنگ دیگش قبلا گم شده بود با یه انگشترشکسته و یه دستبند دادم ببره بفروشه امروزساعتای سه وچهارخواب دیدم توخواب دست زدم ب گوشوارم نبود پاشدم سریع دست زدم ب گوشم دیدم هس فک کردم هذیون دیدم اخه یه جفت گوشواره دیگ خریدم خلاصه امشب شوهرم اومدو گفت ک پول جورشد طلارونفروختم خوشحال شدم گفتم خوب طلاهارو بده هرچی گشتیم نبود گمش کرده بود😞😔😭😢خیلی غصه خوردم خوابمم نبرد