آره آخه از توخواب عصر باگریه وترس شدید بیدار شد دیدم میگه بابایی حسین کو حسین کووو
گفتم حسین کیه.دیدم رنگ و روش پرید یادم افتاد صبح هم گریه های بدجور میکرد میگفت توروخدا توهم باهام بیا تو مدرسه بمون بعد هی گفتم چی خواب دیدی ک کم کم تعریف کرد بعد گفتم مامانی خواب بوده یا واقعی اگ واقعی بوده باید بگی تا مدیر بچه هه رو حسابی تنبیه کنه بعد گفت میترسم دعوام کنی ولی آره یه پسره صدام زد گفت بیا شکلات بگیر بعد دست زد و رفت