امشب رفتم خونه خاله بامادرشوهرم مهمونی نرفتم بخاطر بی احترامی ک ب من کرد قرارنبود واس شام بمونم خونه خالم ولی وقتی اصرار کرد موندم زنگ زدم ب شوهرم اونم اومد بعد کلی اصرارالبته حالاک اومدیم خونه میگه چرا منو کشوندی من دوست ندارم بیام تو همیشه عادتته بمونی هرجا میگه هیچ جا بجز خونه مامانت نرو اینقدگفت و گفت اخر گریه کردم الانم باهام قهره بگید چیکارکنم باهاش خودشم یاسر کار یاخوابه بیرونم نمیبره منو