2777
2789
عنوان

دروغ گفتن؟

96 بازدید | 16 پست

تو مدرسه معلم دینی می‌گفت خدا برای هرچیزی جفت آفریده. حتما هر انسانی یه جفت براش هست. ولی با این که به خودش سپردم خبری نیست و تا حالا هیچ کس دوستم نداشته چه برسه ازدواج. اصلا دلم به این حرف خوش باشه یا نه به نظرتون؟ 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

۳۰ سال. 


دوست من 34سالش بود ازدواج کرد

راستش رو بگم بهش حسودیم میشه خیلی با شوهرش وجه اشتراک دارن

البته براش خوشحالم ولی همیشه فکر میکردم کاش منم صبر میکردم گرچه منم 26سالم بود ازدواج کردم

نا امید نباش اگه اعتقاد داری هر جمعه نماز امام زمان بخون به نیت اینکه با کسی که بهت بخوره و خوشبخت باشی ازدواج کنی

منظور معلمتون،از جفت اینه که برای،هر چیزی ،از انسان بگیر تا گل و گیاه وحتی آب،تمام مجودات،همه از نر ...

چه میدونم. به ما گفت همه یه نفر براشون آفریده شده و هیچ کس تنها نیست جز خود خدا. آلان فکر میکنم خیلی پرت گفته ولی ته دلم می‌خوام باور کنم

دوست من 34سالش بود ازدواج کرد راستش رو بگم بهش حسودیم میشه خیلی با شوهرش وجه اشتراک دارن البته برا ...

چقدر جلوتر آشنا شده بود؟ من متاسفانه شرایط زندگیم. حوریه که تو اجتماع هم نیستم. همش دانشگاه تویه اتاق رو تزم کار میکنم و فامیل هم کسی رو نداریم. کار هم میکنم. وقت و پول بیرون رفتن گشتن هم ندارم‌. همش میگم در بهترین شرایط اگه یه سال دیگه درسم تموم شده تازه میتونم برم دیده شم تا شاید فرجی بشه. اون موقع هم ۳۲-۳۳ سالمه

چقدر جلوتر آشنا شده بود؟ من متاسفانه شرایط زندگیم. حوریه که تو اجتماع هم نیستم. همش دانشگاه تویه اتا ...


نمیدونم ولی سرکار میرفت و کارش تقریبا یه جوره با شوهرش

ناامید نباش

هرجمعه نمازی که بهت گفتم بخون و اعتقاد داشته باش جواب میگیری

نمیدونم ولی سرکار میرفت و کارش تقریبا یه جوره با شوهرش ناامید نباش هرجمعه نمازی که بهت گفتم بخون و ...

شمع روشن کردم امسال. گذاشتم کنار یه شمع که تک بود. گفتم نیا همه تنها ها. خدا کنه همه آدم های تنها جفتشون پیدا بشه و از صدقه سر اونا منم از تنهایی دربیام. برام دعا کن گلم لطفا

چرا اینقدر اعتماد به نفس ات پایین هست عزیزم هرکس خدا یه سرنوشتی براش نوشته

من آدم قوی ای هستم و خدا می‌دونه. برای من سختش کرده. ولی الان دیگه کم آوردم. سرنوشتم رو دوست ندارم. بابام نوجوون بودم گفت مبادا قلب کسی رو بشکنی. گوش کردم. اگه آقایی بود و احساس میکردم نمی‌خوام همون جلسه اول یا دوم میگفتم نه که بعد قلبش رو ناخواسته نشکنم. اخریش طولانی شد. دو سه ماه. ولی خوشش نیومد از من. نه پیغام میداد، نه میگفتم بریم بیرون میومد، می‌گفت خسته ام بعد مثلا پیغام میداد که رفته بیرون خودش. دیدم داره بهم بی احترامی میشه دیگه گفتم تموم کنیم اونم از خدا خواسته گفت باشه و حتی یه پیغام بعدش نداد. الان اعتماد به نفس من خیلی داغون شد چون موندم اون آدم که ۱۳ سال بزرگتر هم بود دیگه چرا منو نخواست. تازه معرفی بود و خانوادمو میشناخت

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

سرما خوردگی

berkeh81 | 19 ثانیه پیش
2791
2779
2792