شبش پیله کرد بیاید با عیادت پدربزرگ شوهرم البته گفت تو شوهرت ولی اقایی نیومد من رفتم باشون من مادرشوهر خواهرشوهروجاری بابرادرشوهرم وسطای راه یهو گف توواس چی اومده جاکمه کی ب تو گف بیای هرجاتو اماده ای و ازاین جورحرفا جاخونه مامانم گف همینجا پیاده شو بروخونه مامانت نیا بچت اذیتت میکنه مامانم خونه نبود خاستم پیاده شم ولی چون اوناخونه نبودن برادرشوهرم نذاشت خونشون پایین خونشونه الان سه چارروزیه نرفتم پایین بنظرتون چیکارش کنم
والا تعارف با کسی احترام و شعور حالیش نیس بی معنیه خیلی شیک و با ارامش بگو و دیگم بحثو ادامه نده
سلام خدای مهربون من چقد دلم تنگه برات خدای من وقتایی ک یادم میادچقدر کمکم کردی بغض میکنم خدای مهربونم بااااااازم مثل همیشه کارم گیره اومدم در خونت وایسادم خداجونم درو به روم باز کن ببرم تو خونت یه چایی مهمونم کن بهم لبخند بزن بگو باز چی شده یاد من افتادی باز چی میخوای اومدی سراغم منم سرموبندازم پایین بگم خدایا میدونم بی معرفتم اما اومدم سلامتی همسرم و تو دلیمو ازت بگیرم😔بازم به روم بخندی و بگی برو بنده بی معرفت من خیالت راحت باشه....خدیا عااااااشقتم
اره کاش نمیرفتم بخداخودش پیله کرد بریم عیادت خوب نیس و اینا
اون پیله نکرد که تو یه ماشین باهم برید لابد منظورش این بوده با شوهرت همزمان باهم برید با ماشین جدا . خوب شما دیدی توماشین جا نیست نمیرفتی .میگفتی شوهرم که نمیاد منم که جا نمیشم.