هر دفعه اونا زنگ میزنن دعوت میکنن شوهرم میگه نمیشه نریم اون اصرار میکنه
بی رو دربایستی به شوهرت بگو از رفتار خانمش خوشم نمیاد، دوست ندارم باهاشون رفت و آمد کنم، با شوهرت که تعارف نداری. بعدم چند بار که زنگ زدن بهونه بیارین که با دوستامون قرار داریم یا جایی دعوتیم، تکرار کنید دیگه زنگ نمیزنن
حال من، حال اون آدم زخمیه که خودش دیده زخمش چقد کاریه، اما جایی نمیره خوش نشسته بمیره...
پس اگه حریف شوهرت نشدی و بازم باهاشون رفتی، بی محابا بزن تو پَرِ زنه، که همه خودشونو جمع کنن. مثلاً وقتی برای شوهرت میوه پوست کَند، رُک بهش بگو فلانی من دستم نشکسته، خودم برای شوهرم میوه پوست میگیرم، تو برای شوهر خودت بکن
حال من، حال اون آدم زخمیه که خودش دیده زخمش چقد کاریه، اما جایی نمیره خوش نشسته بمیره...