هر خاطره ای،، که اون موقع واسمون سخت بود ولی حالا خنده داره
یه تیم تئاتر داشتیم که هرروز توش دعوا بود ولی چقد خوش میگذشت هرروز میزدیم تو سر کله ی هم
من نمیدونم از کدومشون بگم؟
چون اصلا دانشجو نبودم 😊
اخ ما هر عصر تو خوابگاه عصرانه مون چایی بود
روز اولی که با دوستم رفتیم ثبت نام
دوستم رفت تو دیوار😐😐
هی هی روزگار کجایی که یادش بخیر.
وای یه درس داشتیم،، باید می رفتیم تو آزمایشگاه با ارشدا،، یادم پسره که باهاش کار میکردم دیوونه کرده بودم با کارام
همکلاسم چهار سال میخواستم ولی فقط از رفتارش پیدا بود همه هم فهمیده بودن سال آخر گفتن فلانی تحقیقت کرده میخوا بیا خواستگاریت .بعد عید اومد عقد کرده بود با دختر عمش.
خانوادش نذاشته بودن
تو خوابگاه خوابیده بودیم یکی از هم اتاقی ها داد زد دززززززززد منم فکر کردم دزد اومده رفتم زیر پتو صبح پا شدم دیدم خانوم خواب دیده
کی باور میکنه،، من حتی یکبار کیف با خودم میبرم دانشگاه،، فقط یه کلاسور با یه خودکار،، مث ای پسرا،، چقد مشنگ بودم
ما ۱ تی بگ میگرفتیم ۷ نفر باهاش چایی میخوردیم /تو سرویس لباس عوض میکردیم یه دفعه استادمون وسط اتوبان سرویس نگه داشت باهامون دعوا که شماها حیا ندارید 😂😂😂😂😂
نبردم
سلام
من خاطرات خاصی ندارم...من پیام نوری بودم وچون غیر حضوری بود خیلی کم سر کلاسا می رفتم چقدر دوستام اصرار میکردن که بیا با هم باشیم و خوش میگذره وایناا ولی من ....متاسفانه من ادم تنبلی هستم....
میتونست بهترین ایام زندگیم باشه حیف که قدرشو ندونستم.....
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
46 ثانیه پیش
49 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
