من الان هفته ۶ هستم ، با توجه به ۲ تا سقطی که قبلا داشتم نمیخوام به هیچکس بگم فعلا فقط خودمو شوهرم میدونیم ...
حالا فردا مامانم اسباب کشی داره تنها نیست ولی یه جوریم اگ نرم پیشش از اون طرفم مادر شوهرم زنگ زد گفت جمعه ما میایم خونتون شوهرمم گفت هستیم بیاین
بگو عزیزم،وگرنه اینقدر باید کار کنی که بچه سقط میشه
الان اعصابم خورده که نمیتونم کمک مامانم کنم از اونطرف انتظار داره مادرم حتما . اینام جمعه میخوان بیان مثلا میخواستم به خودم فشار نیارم 😕
به هر دوشون بگو کمرم درد میکنه خوابیدم
خونه مامانت نرو مهمونی مادرشوهرتم کنسل کن یا هپه چی از بیرون بگیر بگو کمرم درد میکنه
اسباب کشی رو که اصلا نرو
به شوهرت بگو یه کمی موقعیتت رو درک کنه و غذا رو از بیرون بگیر زیاد فعالیت نکن
مامانتم نمیدونه بارداری؟؟عزیزم انشاالله این سریع بچت سالمه خیالت راحت توکلت بخدا فقط
خب برو خونه مامانت کارای نشستنی و سبک بکن
مثلا بگو پریودی کمرت درد میکنه
مهمونی هم از شوهرت بخواه کمکت کنه همه چیم از قبل اماده کن بقیشم بیشتر کنار مهمونا بشین
به مامانت بگو مرسضم اسهالی استفراغی جور کن براش بگو شب تا صبح نخوابیدم
مادر که دلخورنمیشه ازت
اون مهمونی رم غذا از بیرون بگیر زیادم فشار نیار بگو شوهرت کارات بکنه
هرچند نظر خودم اینه مه با این کارا که بچه نمیفته حالا چون سابقه داری مواظب باش
مادر خود ادم یه چیز دیگست الان بگم کمرم درد میکنه دیگه نمیزاره کار کنم ولی جلو اونا بمیرمم خودشونو میزنن به اون راه حرصم گرفته از شوهرم باید درک کنه ، نزدیک بود دعوامون بشه . جمعش کردم
