نمیخوام ته دلتو خالی کنم
اما بزار بگم سال ۸۸ خرداد ماه بود عروسی دختر خالم بود
قرار بود برن بانه برای خرید جهیزیه
خودش شوهرش و خاله و شوهرخالم
شب قبل خواب افتادن دندون میبینه اما برای خودش نمییزاره صبح توراه متاسفانه میرن زیر تریلی و در جا خاله و شوهر دختر خالم میمیرن و الان ۱۰ ساله که داغشون سنگینی میکنه 😭😭 بگون نرن امروز جایی تورو خدا بگو نرن این خواب یه الهام از طرف خدا به توئه بگو نرن