درکت میکنم عزیزم بیشترش تقصیر خودمونه که رفتاراشون اینجوریه باهامون
بابا بخدا انقد به مادرم میگم شوهر من حساسه هر حرفبی بهش بر میخوره مثلا ماهی یبار می بینین همو خرش کن چرا بدتر دست رو حساسیتش میزاری باز یچبیزی میگه شوهرم غرش و سر من میزنه که چرا رفتار مادرت اینجوریه چرا بهش نمیگی اگه بگم گفتم بهش میگه پس عمدا میکنه سکوت میکنم میگه تو هیچی نمیگی،
خب به مادرت بگو که اینجوری میگه زندگی تورو آشفته میکنه بگو بعد این رفتارا تو اذیت میشی بیشتر نسبت به ...
به قران میگم باز یچیز میگه تا ه میگه تو احمقی باج میدی چرا ه چی اون میگه باژ. بشه میگم بابا شما همینجوریشم با هم خوب میستین چرا دنبال داستانی از جلوی شوهرم میگه وای چقد پوست تنت سیاه شده تو مثل برف بودی هی اروم میگم نه سیاه نشدم باید برم اپیلاسیون یا میگه یه شومیز نگرفتی برا بعد زایمان بیا بریم برات بگیرم میگم نه دارم باز ول نمیکنه میدومه شوهرم حساسه بعدش اینارو داستان میکنه بخدادو سال قهر بودن من دهنم سرویس شد انقد غصه خوردم شوهرم خیلی لجبازه امشب میگه ما با هم دعوا نداریم مادرت اینا میان برامون شر میکنن مگه من میرم خونشون که اونا بیان میگم خوب پس من چی من داغون شدم وسطتون میگه به مادرت بگو حرف زدن یاد بگیزه روانیم کردن