اون موقع هاباشوهرم دوست بودم همسرم دوتا دایی جوون داره که یکیش بچشومیاره شب میزاره
خونه مادرشوهرم .برادرشوهرمم باهاش بازی میکنه یکم میادپیش مامیشینه .ای وای من .بچه رفته بود سرکشوی برادرشوهرباچندتاکاند و م میاد جلوی همه میده به برادرشوهرم ومیگه پسرعمه این بادکنکاروبادکن
ما به جاری میگیم هم عروس،،بعد مامان بزرگ شوهرم با بابابزرگ خیلی لجن میگه حوون بودم کتکم میزده دیگه الان مامان بزرگ به دل گرفته از بابابزرگ بدش میاد،،بعد چند روز پیش همسایشون بهش میگه خونه نبودی واست اش نذری واوردم دادم دست جاریت بهت بده(با جاری همساین)مامان بزرگ فکر میکنه فارسا به شوهر میگن جاری میره خونه خفته بابا بزرگ میگیره میگه اش و کجا گذاشتی هرچی اون بدبخت میگه بابا اش چی کسی به من اش نداده اینم فکر میکنه بابا بزرگ همه رو خورده شروع میکنه نفرین کردن وگریه کردن بعد غروب جاری میاد اش ومیده مامان بزرگ،،بعد مامان بزرگ میگه دستت درد نکنه اینقد دلم اش میخاست این همسایه نذری اش آورده داده دسته این جاریه فلان فلان شده اونم همش و خورده به من نداده جاریم گفته خب کی خوردم ؟این نمونه دیگه آوردم واست اینم میگه بابا تورو نمیگم این جاری پدر سوخته رو میگم 😂😂خلاصه مامان بزرگ میگفت یعنی جوری ضایع شدم 😂بعد رفتم سراغ همسایه گفتم بابا چرا میگی جاری بگو هم عروس دیگه😂
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
37 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
