ما وقتی بچه بودیم پدرم فوت کرد و مامانم ما رو به سختی بزرگ کرد و واسه مون زحمت های زیادی کشید... بماند که کم و کسری های زیادی تو زندگی داشتیم و خیلی اذیت شدیم اما گذشت... الان همه ی بچه ها به سر و سامون رسیدن و هر کی واسه خودش کار و زندگی داره. مامانم بخاطر اینکه جوونی شو پای ماگذاشته و ازدواج نکرده گاهی سر ما منت میذاره و همیشه انتظارات زیادی از ما داره. به خصوص دخترا...مامانم از اون مدل زن هایی هست که پسرهاشو لوس میکنه و خیلی تحویلشون میگیره واسه شون همه کاری میکنه اما دخترها نه... اونوقت برادرهام کار خاصی واسش نمیکنن همیشه هواشونو داره ولی من و خواهرم که همه کاری واسش میکنیم اصلا اعتنایی بهمون نمیکنه و خییلی هوامونو نداره...اینا رو گفتم من باب مقدمه حالا بیایین بقیه شو بگم...
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
مامانم تقریبا سرحال هست و میتونه کاراشو خودش انجام بده ولی توقع داره من و خواهرم بریم هر روز اونجا و کارهاشو بکنیم حتی غذا بپزیم و... با اینکه هر دومون دو تا بچه داریم و شاغلیم(البته من به خاطر بچه دومم که تازه ۴ ماهشه فعلا خانه دارم) اصلا درک نمیکنه که ما هم گرفتاری داریم. بهش میگم مادر من تو که حقوق داری درآمدت بد نیس ماهی یه بار کارگر بگیر میگه دختر بزرگ کردم واسه چی!؟ من هر وقت برسم دستی به خونش میکشم اما منظم نیس
ما هم همیشه مرتب میریم خونش و تقریبا هر کاری داره انجام میدیم یعنی دو تا دامادها به مراتب بیشتر از برادرهام به مامانم سرویس میدن... ولی بازم نمیدونم چرا دستم نمک نداره ... پیش هر کی میرسه انتقاد میکنه و میگه دختر فلانی اینکارو کرده دختر فلانی اونکارو کرده... بعد بخاطر برادرهام خودشو به قرض و وام میندازه که به اونا کمک کنه یه بار که گفتم یه بارم دلت واسه من بسوزه که مستاجرم ... گفت من وظیفه مه به پسرهام کمک مال کنم وظیفه ندارم به دامادهام کمک کنم برن از باباشون بگیرن... خیلی دلم شکست... در حالی که شوهرم خونه مامانم ظرف میشوره جارو میکنه سبزی پاک میکنه حتی فرش میشوره خدا شاهده بکی ازین کارها رو داداشام نمیکنن... زن داداشمم عین مهمون میاد عین مهمون میره...
ما هر کاری بکنیم وظیفه مونه ولی مامانم خیییلی پرتوقع شده که اگه ازم چیزی بخواد من نتونم وبهش بگم نه، ناراحت میشه. نگاه نمیکنه که وضعیتم چطوریه احساس مالکیت به من داره و خیلی صریح ازم میپرسه مادرت مهمتره یا شوهرت. قشنگ بعضی وقتا میگه به حرف شوهرت گوش نکن