2777
2789

من امروز یاد یه جریانی افتادم که برای یکی از اقوام دور ما اتفاق افتاده بود...ولی اینقدر قشنگ هست که دلم می خواد بگم...ما یه خانمی داشتیم تو فامیل که بچه دار نمی شد...به هر دری هم زده بود نشده بود...در حدی که حتی برای هزینه های درمان خونشون فروخته بودن و تو یه خونه ی اجاره ای میشستن...خاننه واقعا حسرت بچه داشت.

.و واقعا مومن بود..من یادمه یه سال تاسوا و عاشورا باهم رفته بودیم به مسجد به ضریح چسبیده بود و واقعا زجه میزد و حرفاش دل سنگ اب میکرد....میگفت اخه خدایا...به فلانی حاجت دادی...به فلانی حاجت دادی..چرا منو نمیبینی؟ چقدر گریه کنم بفهمی طاقتم تموم شده...مگه برای تو کار سختیه.؟ بعد یه لباس بچه داشت..خیلی کوچیک بود..میزد به ضریح میگفت به حق همین لباس که بوی مشهدتو میده ..بوی کربلاتو میده بزار تنش کنم...بزار کلمه ی مامان رو بشنوم....واقعا یعنی بهش فشار اومده بود..راستش من واقعا تا اون روز انتظار برای بچه رو حس نکرده بودم ...و بادمه اون سال هر جا رفتم یه شمع هم برای اون روشن کرده بودم...

حدود دو سه هفته بعد من دوباره سفره ابوالفضل من این خانم رو دیدم...

ولی یه چیزم‌

من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

واقعاانتظارسخته هر روزی ک میگذره درده، اونم انتظاره بچه.. اونایی ک منتظرن میفهمن چی میگم

چه جوری عطرهای مردونه و زنونه رو از هم دیگه تشخیص میدید؟ من نهایت بتونم فرق بین عطر مشهدی رو با بوی عن تشخیص بدم  

بگم اصلا از اونایی نبود که جلوی جمع ناله کنه....دیگه اون روز کارد به استخوونش رسیده بود و چون مادر من ماما بودو کلا باهاش زیاد صحبت میکرد و می دونست من مطلعم از همه چیز ..زیاد جلوی من خوددار نبود...کلا بامن و مادرم خیلی درد و دل میکرد

مثلا من همیشه از این اخلاقش خوشم میومد که شیک لباس می پوشید...حتی بزور لبخند میزد....و سعی میکرد قوی باشه...

تا یه پیر زنی داریم ما خیلیییی پیر در حد ۹۰‌سال گفت مریم من خواب دیدم بچه دار شدی بچتو ماشین زده مرده



من مادرم و هر دم دردی ز من زاده می شود.....و این کودک که در جای جای من جان گرفته....و با بطن سرد من خو گرفته...هردم خون مرا می مکد...و استخوان بودن مرا می جود...ودر من زاده می شود....من مادرم و می دانم شکست ضمیر نور چه دردی دارد...و چکیدن میل غزل ار سرانگشتانم چه وزنی دارد...ولی حیف که افتاب مرده است...و اینه چه پوج ز انعکاسی دگر بارور است.....من در عمق پوچ لحظه ها مادرم...زمانی که سکوت از صدای اشک هایم می چکید...و بوسه های پوسیده از لبانم می گریخت...فقط لحظه ها می دانستند که نگاهم ویران خواهد شد...من مادرم و لالایی هایم رفته است...تو بگو چند وقت است مرده ام؟ چند وقت است کودکم در گور خفته است؟

  وای خدا انتظار بچه خیلی سخته 

خدا هیچکسو به حق این روز عزیز منتطر نزاره

اعتراف میکنم بچه که بودم بارهاخودمو به مریضی زدم که نرم مدرسه ولی هنوز تو این فکرم اون دکتری که منو معاینه میکرد برام دارو تجویز میکرد مدرکشو ازکجاگرفته بود😐🤔
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792