منم عین تو بودم ... از همون اول عقد مون به فکر خونه بودم و بالاخره بعد ۷ سال ازدواج پارسال خریدیم.... نکاتشو میگم:
۱.روزها و لحظه های شادابی و جوونی تو حروم نکن با استرس چون هیشکی از فرداش خبر نداره یهو میبین اوضاع تون خیلی خوب شد ولی توصمیمیت تو با شوهرت سر این چیزا خراب کردی
۲.پس انداز ها:
از همون اول موقع جهیزیه خریدن به پدر مادرم گفتم وسایل آنچنانی نمیخوام ... فقط فرش خوب دستباف که اگه لازم شد موقع خرید خونه بفروشم(البته لازم نشد ) مبلمان ساده. یخچال ساید و ماشین ظرفشویی نخزیدم چون ممکن بود خونه کوچیک بخریم و اینا جا نشه هم انتخابای خونه هریدن مون محدود شه هم پول بابام بره تو جوب ... مامانم گفت پول اینارو بهت طلا میدم ... همینم شد خونه مون ۶۵ متری خریدیم و جا برا هیچی نبود ولی مامانم ۶۰ میلیون کمک کرد.
موقع بچه دارشدنم گفتم فقط تخت و کمد و کالسکه و کریر دیگه هییییییییییچ چی نخرید ... پول لباسای اضافی و اسباب بازی های جاگیر و که فقط برای نمایش به مردمه رو از مامانم گرفتم گذاشتم بانک مسکن حساب سپرده مسکن یکم ....
از همون اول خونه رهن کاملی پیدا کردیم که اجاره ندیم و اگه حقوق شوهرم ۲ تومن بود همه ش وام برداشتیم از نظام مهندسی وام بی بهره ... ۱.۵ میدادیم قسط بقیه شو با صرفه جویی خرج میکردیم اعداد واسه ۷ سال پیشه ...اینجوری یه پول گنده دست صابخونه رهن بود یه پول گنده تو بانک مسکن بود ....
طلاهای عروسی مو بدون جواهر برداشتم چون از روز اول نگران خونه بودم میدونستم باید بفروشم شون ... آخرم فروختم ... ولی بلد نبودم طلای بدون کامزد بخرم که همه ش پول طلا باشه نه کارمزد ....
نکته اصلی ترش هم همون وام جور کردنه که کل حقوق بره قسط وام و صرفه جویی شه ..
خودمم سرکار میرفتم همه شو طلا میخریدم