جاریم خیلی حسوده و چون خودش حسوده فکر میکنه منم مثل خودشم و همش میخواد حرص منو دربیاره. همش میگه واااااا مادرشوهرمون چرا تو رو دعوت نمیکنه. اگه منو دعوت نکنه من نمیرم خونه ش چرا بی دعوت میری؟ یا هی میگه اینا بهت ارزش قاعل نمیشن ولی منو دوست دارن. یا میگه فلان برای من میکنن به تو نمیکنن. در صورتی که مادرشوهر من فرق بینمون نمیزاره ولی نمیدونم این چه مرگشه که میخواد منو با اونا در بندازه.
من به شوهرم گفتن آره خیلی ناراحتم که اینطوری بهم میگه. اونم پاشد رفت کلی لباس و شلوار و.... برام خرید و کادو کرد داد به مادر شوهرم که جلوی اون بده بهم. وقتی مادر شوهرم کادو ها رو داد بهم قیافه ش دیدنی بود. اونم از حرص داشت سنگ کوب میکرد عقده ای