اتفاقا هیچ تلاشی نکردم .توهم هم نزدم ، وقتی از یه چیزی اطلاع نداری لطفا نگو
من یه زن خونه دارم، وقتی تو خونه نشستم و اون چیزی که تو فکرم بود کمتر از ده دقیقه جذب کردم،
تلاشم کجا بود
شوهرم اصلا خبر نداشت پسرم مریضه چون خونه نبود
خودم خیلی وقته پام درد میکرد، اصلا حرف دکتر رفتن بین نبود
صبحی که پسرم بلند شد گفت سرم گیج میره گفتم بابات میدونست میبرد دکتر حالا که نمیدونه من میبرمت، ولی اگه میدونست میبرد، داشتم دنبال دفترچه ش میگشتم، طبق تمرین های امیرشریفی هم حس خودمو خوب کرده بودم همون لحظه چون در حال انجام تمرین ها بودم
همون لحظه دنبال دفترچه بودم همسرم زنگ زد
خودش ، به جان به هام خودش گفت اماده شو ببینم این دکتر دوستم از هند برگشته بریم پیشش واسه دردات،
من اینو جذب کردم، چقدرم ذوق کردم، دفترچه پسرمم برداشتم با شوهرم رفتیم دکتر
شاید این از نظر تو فقط شانسی بوده، ولی من داشتم تمرین میکردم جذب کنم که شد، به هیچ وجه هم به من یکی نمیتونی بقبولونی که الکیه، چون من یقین کامل دارم ،این یکی از جذب هام بود، اگه میشد ویس بذارم اینجا خیلی هاشو میگفتم