هرچی بهش میگم به مامانت اینا بگو میگه فعلا نمیخوام بگم.با اینکه خیلی خوشحاله و به کل دوستا و همکارش گفته و واسه اسم بچه کلی ذوق داره اما نمیدونم چرا به خانواده خودش نمیگه میترسم بعدا مامانش اینا از چشم من ببینن
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
پسر داشتن حس شیرینیه ....دنیای معصوم وکودکانه اش به من که یک زن هستم حس آرامش عجیبی میده.... وقتی که از همه مرد های زندگیم نا امید میشم و به یه گوشه پناه میبرم، یه مرد کوچولو میاد پیشم که نه شوهرمه ، نه پدرمه، ونه برادرم . اون تنها عشق زندگی منه که بادستای کوچولوی مردونه اش موهام رو نوازش میکنه و برای اینکه غصه هام رو فراموش کنم، با صدای قشنگش توی گوشم میگه : مامان......️ وتوی اون ثانیه هاست که من اوج میگیرم وبا عشق زندگیم از ته دل میخندم.... آره ..... عشق زندگی من اون چشمای قشنگ مردونه ست که با نگاهش فریاد میزنه :مامان عاشقتم........ومن با تمام پوست و گوشت و خونم عشقش رو احساس میکنم.....️️️️
حالا شوهر من تا خودمون فهمیدیم به مامانش گفت، تازه میگفت مامانم دهنش قرصه به هیچکس نمیگه ولی من مطمئنم مامانش به خواهر شوهرام گفته بود. خلاصه که من اصلا خوشم نیومد از این کار شوهرم.
آخه میترسم بعدا دلخوری پیش بیاد.رفته به همه عالم و آدم گفته فقط به خانواده خودش نمیگه
پیش بیاد شمام انقدر عجله نکن بزار جا بچت سفت شه بعد هرکی هم گفت بگو همسرم گفتن صبر کنیم!بگو خواستیم مطمئن شیم کوچولو سالمه اتفاقا کار خوبیه من تازه الان گفتم ب بقیع
هر لحظه ای که به چیزی که مردم فکر می کنن اهمیت بدی، همون قدر از خودت دور میشی…