رفتم پلاسما جت پیشش بعد گفت دوره اش تموم شد بیا کربوکسی انجام میدم برات گفتم چنده گفت صدوخورده ای ولی من ازت نمیگیرم، اخرم طول درمانم تموم شد بهش پیام دادم کی بیام برای کربوکسی جواب نداد بیشعور
یک خاطره داریم و یک خروار شب که هی تکرار میشود و حافظه ای که هی از تو پر میشود و جانی که هی به لب میرسد اما در نمیرود...!