سلام دوستای گلم خواهر من ۲۴سالشه یه ازدواج ناموفق داشته پارسال جدا شده. الان یه اقا ک مجرده خواهر منو دم مغازشون دیده خوشش اومده و از اونجایی ک خواهر کلااا مثه مجرداس از لحاظ ظاهری،اقا فکر میکنن ک الان خواهرم مجرد است. الان خونواده هر دوطرف درجریانن و دوروز هست خواهرم واقا رابطه تلفنی دارن عصری میخواد بره بیرون ب اقا جریان ازدواج قبلیش بگه بنظر شما چجوری بگه ک زیاد بد نشه توروخدا هرکس خوند راهنماییمون کنه.
چو قناری به قفس یا چو پرستو به سفر؟ هیچ یک من چو کبوتر نه رهایم نه اسیر🙂 چیزی که وحشتناک بود حس می کردم نه زندهِ زنده هستم نه مُردهِ مرده 💔بهترین هرکس اون چیزیه که خودش دوست دارهیه زوج جوون دیدین نگید " عه تو که از همسرت خیلی سرتری"دوستتون یه لباس خرید نگید "رنگ بهتر نداشت؟" و...بقیه که نباید به سلیقه ما زندگی کنن!کاری نکنیم که اطرافیانمون از ترس حرفای ما قید دوست داشتن هاشونو بزنن..تو زندگی آدما همیشه مرز های باریکی وجود دارن بین رک بودن و بیشعوری ، بین احترام و چاپلوسی ، بین اعتماد به نفس و خود شیفتگی ...این مرزها تعیین کننده ی بزرگی آدماست یادشون بگیریم.
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
به نظر من واقعیتو بگه چه ازنظر اخلاقی خودش کم وکاستی داشته چه نامزد سابقش...
عزیزم شوهر سابقشون بیکار و دست بزن خیییییلی داشت جدا شد این اقا الان چند خیلی موقعیت واخلاقشون خوبه از خوا هرمم خوشش اومده میخوایم جوری بگیم ک زیاد بد نشه
عزیزم شوهر سابقشون بیکار و دست بزن خیییییلی داشت جدا شد این اقا الان چند خیلی موقعیت واخلاقشون خوبه ...
بگه من قبلا یه اشتباه بزرگ کردم تو زندگیم وبایه اقایی که همچین خصوصیات اخلاقی اونایی که میدونه ازش رو بگه ازدواج کردم ونتونستیم باهم بسازیم وجدا شدیم...بقیه سوال هام پسره میپرسه مطمئنا اونم باصبرو حوصله وصداقت کامل جواب بده تا همه چیز واسه پسره روشن بشه
بعضی وقتا نصیحتی که به دیگران میکنی دقیقا همونیه که خودت باید بهش عمل کنی 😏😏منم تو تاپیک های جنجالی صدا کنید 😄
یکی از دوستا من برادرش معتاد بود. طوری که اویزون خیابون و جوب بود برادرش. هر کی میومد در میرفت. تا یه خواستگار خوب براش اومد. تو جلسه سوم پسره خیلی از دوستم خوشش اومده بود. دوستمم همه حقیقت برادرش رو گفته بود به خواستگاره. پسرم گفته بود من خودت برام مهمی. الان چند ساله که شوهرشه. تگر خواهرت رو بخواد پاش میمونه