2777
2789
عنوان

خسته شدم از خانوادم

198 بازدید | 13 پست

۴ساله که با یه نفرم که خیلی همو میخوایم تبریز زندگی میکرد بخاطر من توی این سن ۲۲سالگیش همه چیو ول کرد اومد شیراز وام گرفت خونه اجاره کرد و داده کار میکنه تا بعد از محرم و صفر بیاد خواستگاری...ماهم خونه مامانبزرگم زندگی‌میکنیم چون پدرو مادرم دارن‌جدا میشن..حالا مامانبزرگم که ۵۰سالشه همش گیر میده بیرون میرم میگه مگه شوهرته که میری مامانت نمیتونه جلوتو بگیره نمیدونم هرکاری میخوای میکنی..منم ادم عصبی ای هسم ک مدااام عصبی میشم مخصوصا اگه حرف زور بشنوم ازاونطرفم موقع ناراحتی و عصبانیت دستم ب شدتتتت دردمیگیره..دیگه خسته شدم خونه بابامم راحت نیسم که برم وگرنه بابام خیلی خوب بامن و این قضیه برخورد میکنه..من بخدا یجور میرم و میام ک هیچکس نبینه هی میگن آبرو آبرو خسته شدم دیگه چیکار کنم خودمم ۲۰سالمه ولی دیگه با رفتارشون حس میکنم ۱۴سالمه اعتماد ب نفسم امیدم ب زندگی همه چیمو از دست دادم..به فکر فرار و خودکشی هم افتادم چون خیلی سختمه خیلی بهم فشارمیارن فقط واسه اینکه پسر میخواد پول جمع کنه ک دست خالی نیاد خواستگاری..اگه پسر بدی هم بود مامانشو خونوادشو ول نمیکرد بیاد اینجا اونم خودش باباش شیرازه ازمادرش جداشده..ولی همش میگن ازکجا معلوم خوبه چرا نمیاد جلو پس؟؟خسته شدم دیگه کاری باهام کردن عصبانیتم شده بی احترامی دیوونه شدم کمکم کنین😔 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بگو بیاد خواستگاری تا این حرف و حدیث تموم بشه تا وقتی که اقدام رسمی نکرده منم با مامان بزرگت موافقم

خب داره میاد دیگه منرم و صفره بابا بعدشم اون تازه ماه دوم سرکارشه باید پول داشته باشه بیاد یا نه؟

منم ۲۰سالمه..عزیزم ناراحت نشو انشاالله ک خیره

بگو واقعا منو میخواد و دوسم داره دلیلی نداره چون نمیتونه فعلا بیاد خواستگاری دست کم بگیرینش..

گاهی "هیچکس" را نداشتـه باشی بهتـر است...            باور کن بعضیـها تنهاترت میکننـد...  
منم ۲۰سالمه..عزیزم ناراحت نشو انشاالله ک خیره بگو واقعا منو میخواد و دوسم داره دلیلی نداره چون نمیت ...

گفتم نمیفهمن همیشه دارم میگم..بازم حرف خودشون‌میزنن اونم مشکلات خودشو داره دیگه نمیتونه‌که یهو بدون هیچی بیاد خواستگاری که ولی حالم داره از تفکراتشون بهم‌میخوره دیگه صبرم تموم شده دیگه‌نمیتونم جلوخودمو بگیرم حس میکنم خیلی وقتا مثل یه آشغال باهام برخورد میکنن یا مث یه دختر خیابونی..من کاری نکردم که فقط یکیو دوس دارم چرا باید اینجوری کنن باهام؟؟چون دخترم؟؟که چی؟حق ندارم قبل ازدواج عاشق شم؟؟میخوان پشتم نباشن؟باشه نباشن..ولی دلم خیلی شکسته واقعا خیلی حرفا رو ک نباید میزدن بهم زدن..

ببخشیدا میدونم سوالم بی ربطه

اما ذهنم مشعول کرده دست خودم نیس

وقتی خودت 20 سالته مامان بزرگ 50

مامان خودت چند سالشه؟

خدایی هست ک بزرگتر از اقیانوس ها.مهربونتر از همه مادرهاست و نزدیکتر از همه کس بهم(از رگ گردن هم نزدیکتر)خدا جونم تنها تنها از تو یاری میطلبم.
گفتم نمیفهمن همیشه دارم میگم..بازم حرف خودشون‌میزنن اونم مشکلات خودشو داره دیگه نمیتونه‌که یهو بدون ...

ولش کن بیخیال باش همچی درست میشه انشاالله

گاهی "هیچکس" را نداشتـه باشی بهتـر است...            باور کن بعضیـها تنهاترت میکننـد...  
ولش کن بیخیال باش همچی درست میشه انشاالله

میخوام بیخیال باشم ولی متاسفانه تا یکم اروم میشم دوروز حالم خوبه روز سوم شروع میکنن دوباره به طفنه زدن و اعصاب خرد کردن

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز